در ماههای اخیر انشعابی دیگر در حزب کمونیست ایران رویداد. حزبی کە: از بدو تولد تا امروز بە جز پایگاە مردمی کومەلە(سازمان کردستان حزب..) هیچگاە دارای پایگاە اجتماعی و واقعی دیگری در میان مردم نشد و نمیشود. حزبی کە نە تنها اکثریت قریب بە اتفاق بنیان گذارانش(بە جز رفیق ابراهیم علیزادە) آن را ترک نمودە و مدتهاست در یک بحران عمیق فکری و عملی بە سر میبرد. حزبی کە همانند لاشەای بیجان از سوی بخشی از فعالان کومەلە مراقبت و در یک حیات نباتی بر دوش سازمان کردستان حزب(کومەلە)، حمل میشود. محرز است چنین حزبی آبستن بحرانهای نوینی خواهد بود. متاسفانە رهبری سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومەلە) تاکنون نتوانستە یا نخواستە است این حقیقت را درک نماید کە: حزب کمونیست ایران از اول هم با اتکا بە پایە اجتماعی کومەلە شکل گرفت. متاسفانە ایجاد و حیاتش، بار کومەلە را سنگین و جریان چپ در کردستان را نیز بە درون بحران و تناقضات ذاتی خود کشاند و در نهایت زیانهای وافری بە انسجام کومەلە و پایگاە اجتماعیش وارد نمود.
برای ما(مدافعان و سازماندهندگان خط بازسازی کومەلە کە حدود بیش از ٢٥ سال پیش جریان فکری و منتقد ایجاد این حزب و نیز عملکردهای خود در این رابطە بودە و بە صراحت از خود و مشارکت و سهممان در ایجاد آن بە صورت علنی انتقاد نمودە و سرانجام در سال ٢٠٠٠ میلادی بە بازبینی جدی خط سیاسی کومەلە پرداختە و بر استقلال کومەلە بە مثابە جریان چپ و پیشرو اجتماعی و هم هدایت کنندە جنبش رهاییبخش ملی مردم کردستان، تاکید نمودەایم)، ادامە و تشدید بحران و تناقضات در این حزب، هم روشن بود و هم جای تاسف کە کومەلەایهای باقیماندە در این حزب هنوز این درد مزمن و کشندە سیاسی را با خود یدک میکشند. در مقاطع مختلف و بە شیوەهای گوناگون نیز نظر و هشدار خود را بارها با کادرها و رهبری سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومەلە) بیان نمودە و از این مشکل، نالیدەایم. این نوشتە بە نقد بخشی از نظر و دیدگاههای سیاسی هنوز موجودی میپردازد کە هم عامل ایجاد حزب، هم ماخذ بحران مدام و انشعابهای تاکنونی و آتی و هم حاشیەای شدن در جنبش کردستان و از حیض انتفاع افتادن بخشی از نیرو و کادرهای کومەلە بودە و خواهد بود.
در ماههای پیش از این انشعاب و پس از آن در جریان برگزاری کنگرە هیجدهم سازمان کردستان حزب(کومەلە)، بحثهایی در حول و حوش آن صورت گرفت کە بهانەای شد تا هم دلسوزان و دوستان کومەلە و کردستان بە اظهار نظر بپردازند و هم مخالفین جنبش کردستان و جریانات حاشیەای “کمونیست کارگریها” فرصت بیابند تا بار دیگر برعلیە کومەلە، سیاست و تحریف تاریخش، هر کدام بە نوعی بە میدان آیند و داد سخن دهند. دو جناح شکل گرفتە در درون حزب کمونیست ایران نیز هر کدام بە زعم خود بە دفاع از خود پرداختند. طبیعی است کە این رویداد کادر و اعضای سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومەلە) را نیز بە تفکر، تردید و حتی ارائە راە حل برای گذر از این بحران، وادارد. پروسەای کە از نظر من خاتمە نیافتە و بە سرانجام نیز نرسیدە است. حرف ما با رفقای کومەلە درون حزب کمونیست اینست کە اگر مسیر اصلاح نشود، چە بسا تنش و زیانهای بیشتری را بە بار آورد. در این نوشتە سعی میشود بار دیگر هم مروری بر خط و بینش ضد کومەلەای و شیطنتهای کمونیسم کارگری داشتە باشیم تا اثر آن بر مشکلات مزمن و کنونی حزب کمونیست نیز بهتر هویدا گردد و هم عدم خلاصی نظری رفقای سازمان کردستان حزب(کومەلە) را نقد کنیم.
کردستان معضل یا نقطە قوت
جریان اکثریت کمیتە مرکزی حزب کمونیست ایران در بیانیەی جداییشان نکات مورد اختلاف فیمابین را ناشی از بیباوری طرف مقابل بە مجموعەای اصول اینچنین بیان میدارند: «امکان سوسیالیسم در یک کشور، حاکمیت شورایی و کارگری در کردستان، انقلاب کارگری و ایجاد حکومت کارگری در ایران، عقیم گذاشتن احزاب کرد و ناسونالیستی» و خود را مدافع این سیاستها و خط مشی حزب کمونیست و جریان مقابل(رهبری سازمان کردستان حزب) را راست و ناسیونالیست و دارای گرایش انحراف از این اصول میدانند.
کمونیسم کارگری کە از بدو اختلافات دو جناح درون این حزب، هیزم بیار آتش انشعاب و بنا بە ماهیت و فلسفە وجودیشان کە: مخالفت با کومەلە و حملە بە هر اندازە تداعی شدن با سنتهای کومەلە و جنبش کردستان است، اینبار رفیق ابراهیم علیزادە را نیز کە تا دیروز در مخالفت با ما(جریان بازسازی کومەلە و رفیق عبدالە مهتدی) با وی دم از دوستی و اتحاد میزدند، مورد هجوم و بهتان و هتاکی قرار دادند، مدال “چپ” بودن را از وی بازستاندە و بە جناح مخالف وی و سازمان کردستان حزب اعطا نمودە و تغذیە تئوریک مخالفین را شروع و از هر نوع شانتاژ و آژیتاسیونی بر علیە کل جریان کومەلە، دریغ نورزیدند. جالب اینکە بلافاصلە بعد از انشعاب و در ظرف ٤٨ ساعت «تغییر ریل» دادە و «جناح چپ» خود ساختە را نیز کە در بیانیە انشعابشان از “ایجاد شوراهای کارگری در کردستان …” گفتە بودند، مورد شماتت قرار دادە و لقب «ناسیونالیست» را نثارشان نمودند. چرا؟ حمید تقوایی رهبر حزب کمونیست کارگری در سمیناری آنلاین «دربارە کمونیسم و ناسیونالیسم در کردستان» جواب این چرا را چنین توضیح میدهد: « بحث من از انشعاب فراتر میرود»(در ادامە بە این فراتر رفتن میپردازم)، و در ادامە میگوید: « جناح چپ حزب کمونیست(منظور اکثریت کمیتە مرکزی است) بلە کە در جناح چپ کومەلە جای گرفتەاند، اما آنها نیز ناسیونالیستند و منطقەای فکر میکنند، ببینید در توضیح اختلافاتشان با جناح راست کومەلە از حاکمیت شوراهای کارگری در کردستان میگویند و مانع در برابر شوراها در کردستان را احزاب ناسیونالیست کرد میدانند، در بیانیە انشعابشان از خیزش آبان در کردستان میگویند، جمهوری اسلامی را بە عنوان دولت اشغالگر کردستان نام میبرند و…میبینیم همە زندگیشان در چهارچوب کردستان است، منطقەای فکر میکنند… بحث در بارە شورا و قدرت سیاسی در کردستان نیست، شوراها سراسریند…از خیزش آبان در کردستان میگویند، خیزش آبان سراسری بود، قدرت سیاسی در ایران باید مورد بحث باشد، قدرت سیاسی در تهرانە، مبارزە طبقاتی در ایران را باید دید نە کردستان و….»
با آوردن این نقل قولها خیال ندارم حمید تقوایی و جریانات مختلف کمونیسم کارگری را کە معرف همە شماست و اساسا برای محو کومەلە شکل گرفتند، بار دگر بشناسانم. بلکە میخواهم بە کومەلەایها و فعالین چپ در کردستان بگویم: اینها و دیدگاهشان حتی اگر شما بە رنگشان نیز درآیید، قبولتان ندارند، باورتان نمیکنند، بە کرد بودنتان مشکوکند، کومەلە بودنتان را نمیخواهند. اینها جنبش کردستان را معضل میدانند و باید در سراسر ذوبش نمایند. مسئلە همفکری نیست، اینان تنها بە تسخیر فکر شما رضایت نمیدهند، نە، این برایشان کافی نیست، تسخیر و تسلیم فکری از نظر آنها رام کردن و مطیع شدن کامل است. هدف اینان خلع سلاح کامل و گرفتن هویت از شما و از مردم کردستان است. حتی این “چپ کومەلە” و متحد خود را نیز تنها بە مثابە اسب تروا میخواهند. فلسفە وجودیشان آگاهانە و یا در ناخودآگاه ضمیرشان اینست کە کردستان را در راستای منافع ناسیونالیسم ایرانی، اما با گفتار چپ تسخیر نمایند و در این جهت از همفکران و پیروانشان اقدام عملی میطلبند. ببینید، اگر دیروز بە شعار “خروج قوای اشغالگر از کردستان” معتقد بودە و رای میدادند، امروز با کمال وقاحت نکوهشتان میکنند چرا بە جمهوری اسلامی میگوئید اشغالگر؟ آنچە را کە فعالین حزب کمونیست و عناصر باقیماندە کومەلە در این حزب درک نمیکنند، اما حمید تقوایی و امثالش بە خوبی میفهمند و میشناسند آن بینشی را نیز کە حزب کمونیست ایران و کادرهایش بە آن گرفتارند. لذا در این سمینار آنلاین میکوشد بە این “جریان چپ درون کومەلە”(اکثریت کمیتە مرکزی…) بگوید: بلە، بینشی را قبول دارید ولی بە آن عمل نمیکنید و بە صراحت و بی پردە میگوید از کردستان دست بکشید، بە آن پشت کنید. «شورا و حاکمیت در کردستان بی معنی است، کارگر کرد و اصفهانی یک چیز میخواهند و…» “فراتر” نیز میرود و ادامە میدهد: «ناسیونالیسم کرد هیچکارە است، ناسیونالیسم ایرانی، دولت و جمهوری اسلامی است کە تعیین کنندە هستند».
باید گفت جناب تقوایی اگر ناسیونالیسم کرد هیچکارە است پس چرا همە فلسفە وجودی، هویت و تلاشتان را در تقابل با کردستان و کومەلە تحت نام مبارزە با ناسیونالیسم کرد، قرار دادەاید؟ شما بە عنوان یک کمونیست ایرانی تاحال یکصدم آنچە بر علیە حقوق حقە کردها گفتەاید دربارە ناسیونالیسم پان ایرانیستی بیان داشتەاید؟ چگونە است تنها وقتی کە در کردستان یا از احزاب کردی خبری میشود، از خواب سنگین سر بر میآورید و بە تکاپو میافتید و جان میگیرید؟ اگر فعالیت و اخبار کومەلە و جنبش کردستان نباشد، شما و همفکرانتان در بحر انفعال غرقید، بهتر نیست سوژە دیگری برای مشغلە سیاسیتان بیابید؟ اما پرسش اصلی اینست کە این نوع پررویی و اینهمە نگاە از بالا و تحقیرآمیز بە حزب کمونیست و حتی بە «جناح چپ» دنبالەرو کمونیسم کارگری کە بە تکرار نظرات و تئوریهای آنها میپردازند و بە کردستان، از کجا سرچشمە میگیرد؟ جوابم اینست کە: متاسفانە کل حزب کمونیست و سازمان کردستانش هنوز از دایرە ذهن و تفکری کە خالق حزب کمونیست و هم کمونیسم کارگری، برایشان بە ارث گذاشتە است، خلاص نشدەاند. عدەای تزهای اینان را بی کم و کاست تکرار میکنند، در اختلافات درونیشان، از این سرچشمە نوشیدە و تغذیە میشوند و متاسفانە بە نظر میرسد راە بازگشت خود را نیز بستە باشند. بخشی دیگر از این رفقا روی خوش بە کمونیسم کارگری نشان نمیدهند، اما فاقد مرزبندی روشن نظری با آنان هستند، درگیر در جنبش کردستان بودە و هستند و غریزە و تجربە بهشان میگوید میتوانند از این جنبش مستفید گردند، بە آن عطف هم دارند، اما بە لحاظ نظری از آن دور شدەاند و واقعیتهای این جنبش و پتانسیلش را نمیشناسند و حتی در مواردی با آن در تناقضند(در ادامە مقالە مفصل توضیح میدهم)، معضل این رفقا در عدم مرزبندی عمیق با این بینش است نە بودن در کردستان و جنبشش، این بینش است کە “حرف” آنان را بدتر از “عمل”شان مینماید. اگر واقعی و درست فکر کنند کردستان و بودن در این جنبش، تنها نقطە قوتشان است کە متاسفانە بە دلیل اسیر شدن در این حلقە فکری، دارد بە نقطە ضعفشان تبدیل میشود.
مجادلە میان کمونیسم کارگری و حزب کمونیست ایران، همیشە مرا بە یاد مباحثات حزب تودە با سازمان چریکهای فدایی خلق ایران در اوایل دهە ٦٠ هجری میاندازد. چریکها کە یک جریان مبارز و صاحب آتوریتە عملی بودند، ابتدا با گفتار تند و تیز و انتقادی حزب تودە را مورد خطاب قرار میدادند، در مقابل، حزب تودە از بالا برخورد میکرد و میگفت: “نظراتتان کە با ما فرقی ندارد، شما بدرست در خط ضد امپریالیستی و دفاع از جمهوری اسلامی قرار دارید، ولی رفتارتان متناقض است، بد عمل میکنید، جوانید، بیخود از ما دوری میکنید، بیائید بە حزب تودە بپیوندید”(نقل بە معنی از من). البتە بە مثابە سازمان نپیوستند، هرچند در مواردی تابع شدند، اما بخش کثیری از چریکهای فدایی آن زمان پیرو دیدگاههای حزب تودە شدند و همین نیز عامل مهمی در بسیاری از انشعابهای فدائیان بود. در برهە زمانی دیگری و با دیدگاههایی متفاوت، دارد همان سناریو در حزب کمونیست چند بارە میشود. هنوز هم سایە کمونیسم کارگری در فکر و عمل حزب کمونیست حضور دارد و تا این بند ناف را نبرند، از چنبرە آن خلاصی ندارند.
انکار دینامیسم مستقل در جنبش کردستان
همە وجود جنبش در کردستان را میپذیرند، اما همە تعریف روشن و یکسانی از آن ندارند. میزان و نوع رابطە این جنبش با جنبش سراسری از نظر همگان یکسان نیست، بە ویژە بسیاری از جریانات غیر کرد، چە چپ و چە راست، در بسیاری از موارد تلاش دارند تا پتانسیل، محتوا و اهداف این جنبش را در راستای سیاستهای خود تحریف کنند. در نگرش آنان ماهیت عمومی، مطالبە و خواستهای مردم کردستان با دیگر مردم ایران بە کلی یکی هستند و بس، هرچند گاهی کسانی از آنان از منظر انصاف و دمکراسیخواهی، برای کردستان و مردمش دل می سوزانند. این نگرش در همانحال کە واقعیاتی را در پیوند جنبش کردستان با دیگر نقاط ایران بدرست مد نظر قرار میدهد و بدرستی بر ارتباط و هم سرنوشتی مبارزات مردم کردستان با دیگر مردم ایران در برابر استبداد و بیعدالتی و برای دمکراسی، تاکید دارد، اما میبینیم و در مقاطع تاریخی مختلف شاهد بودەایم کە بینش اینان با احزاب کرد و جنبش کردستان ایران و نو ع رابطە آن با جنبش سراسری، حداقل در نوع خواستها و نتیجتا ادارە آتی کردستان، دچار اختلاف میشوند. دوستان و متحدان دیروز بە مخالفین فردا تبدیل میگردند. چرا؟ اولا باید جنبش مردم ایران در این مقطع را بشناسیم و تعریف کنیم. از نظر ما مبارزە همە مردم ایران برای آزادی سیاسی و تامین دمکراسی، برای عدالت اجتماعی و ایجاد یک زندگی بهتر است کە همە در قالب آزادی و دمکراسی و اینکە ملاک باید رای آزادانە مردم باشد، میگنجد(در این تعریف نظر برخی از چپ غیراجتماعی در ایران و کردستان را نگنجاندەام کە شعار “سوسیالیسم هم اکنون” سر میدهند و حکومت کارگری را در دستور کار قرار دارند). بە این ترتیب جنبش عمومی سراسری در ایران را میتوان آزادیخواهانە، عدالت جو و دمکراتیک تعریف نمود. همچنین در این جنبش عمومی ما شاهد جنبش و مبارزە کارگری، زنان، سکولاریسم و خواست دیگر اقشار و اقلیتهای اجتماعی نیز هستیم کە هرکدام موضوعیت خاص خود را دارند. در کردستان اما ویژگی خاص دیگری نیز هست کە چە در برابر حکومتهای دیکتاتوری و چە در انتظار از جنبش آزادیخواهی امروز و حکومت دمکرات و سکولار فردا نیز خود را فرمولە مینماید. در کردستان محتوای جنبش عمومی دمکراتیک و ملی است، یعنی هم خواستهای جنبش سراسری را در بر میگیرد و با آن هماهنگ است، هم خواهان رفع تبعیض ملی و رهایی از قید ستم ملی تاریخی نیز هست. این ویژگی در جنبش کردستان بر خواستهای آن تاثیر پایەای میگذارد کە خواست عمومی مبارزە کردها در دیگربخشهای کردستان و در دیگر کشورها نیز از همین ویژگی متاثرند. اما همە مردم ایران از ستم ملی رنج نمیبرند و احساس تبعیض و تحقیر در این بارە را ندارند، این درد ملیتهای موجود در ایران است کە بە ویژە در کردستان بە یک جنبش تاریخی، مطالباتی و سیاسی اجتماعی همەگیر تبدیل شدە است.
بە این واقعیت و خواست ملی کردها دو نوع برخورد میشود. یکی انکار هویت ملی و تاریخی و مقابلە با همە مطالبات ملی در این جنبش تحت لوای «مبارزە با تجزیەطلبی». خواە ناخواە این دیدگاە زور و سرکوب در برابر این خواستها و مطالبات را پیشە مینماید و فریاد «دفاع از تمامیت ارضی ایران» را سر میدهد و ناگزیر راە حلش میشود: دامن زدن بە عرق ناسیونالیسم بالادست ایرانی، لشکرکشی، اشغال نظامی و بگیر و ببند. حدود یک قرن است این راە حل نە تنها بە جنبش ملی کردستان پایان ندادە، بلکە بر دامنە جغرافیایی و عمق فراگیر آن نیز افزودە است.
دومی کە با دیدگاه چپ میآید، مسئلە ملی را میپذیرد، آن را انکار نمیکند اما حل مسئلە ملی را چنانکە در ذیل میبینیم با کمی کش و قوس، منوط بە پیروزی سوسیالیسم و حکومت کارگری مینماید، حتی از حق تعیین سرنوشت نیز بحث بە میان میآورد، اما چون دارای همان دیدگاە حاکم و مشترک با دستە اول است شرط و شروط و اما و اگرهایی را بە کار میاندازند تا بتواند ابتدا بە سترون نمودن نیرو و دینامیسم جنبش ملی نایل گردد و سپس حق هر نوع ایجاد ادارە و حاکمیت محلی با ارادە مردمی را سلب نماید و در نهایت بە مخالفت و ستیز با آن را میپردازد.
واقعیت اینست کە در ماهیت و محتوای جنبش کردستان در قیاس با دیگر نقاط ایران، انکار نمیتوان نمود کە تفاوتهایی وجود دارد کە بر دینامیسم و نیروی محرکە آن نیز تاثیر مینهد. خواست رفع تبعیض ملی بر بسیاری از عرصەها و زمینەهای تاکتیکی و شیوە مبارزە و حتی رابطە گروههای اجتماعی کردستان با همدیگر تاثیر میگذارد. همین “پیشمرگایەتی” و مقاومت مسلحانە چرا در اصفهان، مشهد و شیراز شکل نمیگیرد؟ چرا دولتهای حاکم مجبورند در مقاطعی و با هر نیتی کە باشد، با جنبش کردستان وارد مذاکرە شوند؟ نوع رابطە و پیوند کردهای ساکن ایران با دیگر کردها در عراق، ترکیە و سوریە همانگونە نیست کە دیگر مردم ایران با دیگر مردم این کشورها، دارند. کردها در ایران با دیگر کردهای آنسوی مرز رابطە تنگاتنگ همکاری، پشتیبانی و همبستگی تاریخی دارند. چرا احزاب سیاسی در کردستان ایران با وجود گرایشات فکری و اجتماعی متفاوت، میتوانند بر روی یک مخرج مشترک توافق کنند و در سطح کردستان بە ائتلاف و هماهنگی جدی بپردازند، اما این امر در میان اپوزیسیون سراسری ایران بە دشواری صورت میگیرد و حتی گاهی جزو محالات است؟ چگونە است هر حرکت اعتراضی در کردستان بە زودی و از ابتدا رنگ سیاسی بە خود میگیرد؟ مگر کردستان بە لحاظ روابط اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی از تهران و شیراز و.. پیشرفتەتر است؟ مگر جنبشهای کارگری، زنان، دانشجویان و.. در کردستان از دیگر مناطق ایران، بە ویژە مناطق پیشرفتە بە لحاظ روابط اقتصادی و اجتماعی، پیشروتر است؟ بە لحاظ فرهنگ و هنر و غیرە هم بە همین ترتیب.
نە، کردستان از خیلی لحاظ پیشرفتەتر از دیگر نقاط ایران نیست. بلکە تعمدی و بە منظور تداوم تبعیض، سعی نیز شدە است تا از نظر توسعە اقتصادی و فرهنگی و .. عقبماندە نیز نگاە داشتە شود. آیا تصادفی است کە رژیمهای حاکم بر ایران مراکز اقتصادی و صنعتی در کردستان ایجاد نمیکنند؟ از خود پرسیدەاید کە چرا مراکز علمی، پژوهشی و نظامی بزرگ و همەگیر را در کردستان دایر نمیکنند؟ لازم است بدانیم کە منابع غنی و مهمی در کردستان هست کە هم اکنون مورد استخراج قرار میگیرند، اما تاسیسات تصفیە و پردازش آنها اجازە تاسیس در کنار این منابع را ندارند و باید دورتر و در خارج خاک کردستان باشد. چرا؟ همە اینها برای مردم کردستان سوال است و میبینند و در طول تاریخ دیدەاند، درک کردە و فهمیدەاند کە تلاش میشود مردم این ناحیە در ادارە آن نتوانند امکان ایفای نقش داشتە باشند. رژیمهای حاکم نمی خواهند سهمی از پیشرفتهای صنعتی و.. نصیب این منطقە گردد تا زمینەهای هر نوع حاکمیت محلی را بە لحاظ اقتصادی، علمی و فنی از این مردم سلب نمایند. تجربە کردەاند کە مردمی با ملیت جداگانە و مورد تبعیض در این سرزمین چگونە می زیند، میشناسند احکام روشنی را کە با اتکا بە آنها بە خیلی لحاظ، تحریم شدەاند. اما در اصفهان، شیراز، استان مرکزی، مشهد و …از این نوع قید وبند و محدودیتها نیست، آری فقر و استثمار هست، سرکوب هست، گرسنگی و بیعدالتی اجتماعی هست، اما با زبان مادریشان تحصیل میکنند، منابع طبیعی این مناطق در همان محل تصفیە و پردازش میشوند و کودک و بزرگسالانشان احساس تحقیر ملی ندارند. ادارات و … اساسا توسط بومیها ادارە میشوند. این تفاوتها عوارض اجتماعی مهمی را بدنبال دارد، بلە اینهاست کە بە کردستان ویژگی بخشیدە و در ذهن و زندگی روزانە مردم ریشە دواندە است و آنان را متوجە نمودە کە ملتی با حقوق غصب شدە هستند و لذا بینش ملی خاصی پا گرفتە است کە پایە و اساس جنبش ملی برای رهایی کردستان است. آری بە همین دلیل نیز هست کە هر اعتراض و حرکت مدنی و صنفی نیز از جانب مرکزگرایان بە مثابە آلترناتیو حکومت مرکزی نگریستە میشود و در صفوف اعتراضی مردمی کردستان نیز بە زودی رنگ سیاسی بە خود میگیرد و آرزوهای ملی را باد میزند و شعلەور مینماید. بلە، جنبش کردستان نیز در درون خود حاوی جنبشهای کارگری، زنان، فرهنگیان و … است، اما همە در مبارزە برای کسب حقوق ملی شریکند و آن را امر خود میدانند. جنبش رهایی ملی چتر فراگیری است کە همە در زیر آن گرد میآیند و نقطە اشتراکی ایجاد نمودە است کە اتحاد و ائتلاف میان گرایشات مختلف اجتماعی را نیز سهلتر مینماید. مگر تصادفی و از روی پیشرفت فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی بود کە کردستان، انقلاب اسلامی و حکومت اسلامی را نپذیرفت؟ نەخیر، وجود خواست برای رهایی ملی و نحوە برخورد سردمداران انقلاب اسلامی بە این خواست و اینکە «همە اسلامند، اسلام کرد و فارس ندارد، ملیت نمیشناسد و…» باعث شد تا مردم متوجە شوند کە اینبار نیز با کلماتی دیگر و در پوششی نوین حق ملیشان را انکار مینمایند. در نتیجەی آگاهی ملی و آرزوهای دیرینە برای رفع ستم ملی بود کە کردستان را جدا نمود و خواست ملی در صدر جنبش قرار گرفت و کردستان راهی جدا پیمود. شعارهایی ازقبیل “پول نفت بە مردم میرسد و همە از آن بهرە میبرند، حکومت کوخ نشینان و…” نتوانست مردم این حیطە را چون دیگر نقاط ایران فریب دهد.
کومەلە در آن زمان این واقعیات را درک نمود و بر این زمینە بە تقویت و گسترش خواستهای پیشرو و عدالتخواهانە پرداخت و همراە آن خود نیز رشد نمود و ریشە دواند. نباید ترس داشت و باید بە صراحت بر این ویژگیهای کردستان کە ناشی از جنبش ملی است، تاکید نماییم و آن را بە رسمیت بشناسیم و از بیان و توضیح آن نهراسیم. گفتن این واقعیات ما را “ضد کارگر” و “تفرقەانداز” نمیکند بلکە ماهیت تفرقەاندازان حکومت کن را افشا میدارد. بلە، بە این لحاظ، کردستان با مشهد و اصفهان متفاوت است. بلە اشتراکات در مورد عدالت اجتماعی، دمکراسی و مبارزە برای زندگی بهتر واقعیند، اما بە همان اندازە تفاوت در نحوە وجود حق ملی و تبعیض ملی نیز در مناطق مختلف، واقعی است.
اگر در جریان انقلاب ٥٧ و پس از آن، کومەلە با خواستهای جنبش ملی کردستان عجین و در فرمولە نمودن آن در اسناد خود و قطعنامە ٢٦ مادەای، فعال نمیبود و تزهای امروزە کنگرە هیجدهم این رفقا را پیش میبرد، مگر میتوانست بە چنین سنگر مستحکمی برای جریان پیشرو اجتماعی و جنبش کارگران و ستمدیدگان کردستان تبدیل شود؟ مگر ممکن بود سنتهای پیشرو در جنبش زنان و مبارزات مدنی را بدون شرکت در کسب و رهبری خواستهای ملی، تثبیت نمود؟ ما اصرار داریم و لازم میبینیم کە کارگران و جریان چپ و عدالتخواە در کردستان، خود را صاحب جنبش رهایی ملی دانستە و بیباکانە پرچم این خواست عمومی را بە اهتزاز درآورند. مشکل اینست کە بخشی از فعالان کومەلە در درون حزب کمونیست ایران این ویژگیها را درک نکردە و توان و واقعیت جنبش ملی و رابطە ارگانیکش با دیگر حرکتهای اجتماعی در کردستان را نمی شناسند، در برابر دیدگاههای ناسیونالیسم بالادست ایرانی از چپ و راست خلع سلاح شدە و جسارت و صراحت دفاع از جنبش ملی را ندارند و در نتیجە از هر لحاظ از بخش مهمی از جنبش عمومی کردستان کە ملی است، فاصلە میگیرند. روی سخن ما با این گرایش فکری نادرست و سردرگم در کردستان است کە در برابر این پرسش کە: «مگر کارگر کرد خواستش با کارگر شیرازی جداست» منگ میشود و جسارت ندارد بگوید: بلە جدایی در خواستهای کارگر کرد و اصفهانی هست، کردستان بە دلیل وجود ستم ملی دارای ویژگی خاص است، بلە کارگر کرد خواست عمومی و همەگیر مبارزە برای رهایی ملی مردم کرد را خواست خود میداند و این را نیز باید در اولویت خواستهایش قرار دهد وگرنە جایگاه و موقعیت جنبش کارگری کردستان تضعیف میشود. این دوستان سردرگم ما از انگ “ناسیونالیسم و تجزیەطلبی” وحشت دارند و در نتیجە نە تنها از قبول دینامیسم مستقل ناشی از خواست ملی در کردستان، جدا از دیگر مطالبات، دفاع نمیکنند بلکە از هول چالە در چاە افتادە و سعی دارند و میکوشند تا جنبش ملی را بە تابعی از جنبش سراسری و کارگری و طبقاتی در ایران درآوردە و تعریف کنند. این سرچشمە همە اشتباهات و کجرویهای بعدی است. این طرز تفکر تیشە بە ریشە گرایش چپ و عدالتخواهی و جنبش کارگری میزند و بە انزوای سیاسی میبردش. وگرنە تز و نظر ناسیونالیستهای راست ایرانی و چپنماهای عمیقا آغشتە بە فرهنگ عظمت طلبی و ناسیونالیست ایرانی کە هـرکدام بە روشی و از زوایای جدا از هم، بە انکار یا تلاش برای عقیم نمودن جنبش ملی و عمومی در کردستان میپردازند، نمیتواند بدون فعالان کردستان موثر باشد. آنگاە نگران کنندەاند کە اینان زمینە را مهیا بدانند تا با سازماندهی “اسب تروا” بە کردستان یورش آورند. ممکن است کمونیسم کارگری و فعالان حزب کمونیست بانگ برآورند کە اینها اتهام است و آنان مسئلە ملی در کردستان را پذیرفتە و حتی مستقل شدن کردستان را تحت شرایطی قبول دارند( در ادامە توضیح میدهیم کە تا چە حد قبول دارند و نقطە جوهری اختلاف چیست).
نفی حاکمیت در کردستان و هویدا شدن دم خروس
یکی از مباحث مهم و مورد مناقشە آنها با ما و جنبش آزادیبخش کردستان، در بارە ادارە کردستان توسط ساکنانش و حق ایجاد نوعی حاکمیت در آن است. چە حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن(کومەلە) و چە کمونیسم کارگری، خودمختاری و فدرالیسم را رد کردە و این طرحها را “بورژوایی و سازشکارانە” و مردود میدانند، در مقابل حق رفراندمی را کە جدایی یا ماندن در چهارچوب ایران را تعیین میکند، توصیە مینمایند، اما در همان حال بیان میدارند کە خود مخالف سرسخت جدایی(عجیب است کە پیشنهاد دهندە خود مخالف باشد) و در زمان رفراندم بە آن رای منفی میدهند و مدافع ماندن در چهارچوب ایران و “حاکمیت شوراها” و رضایت بە حق شهروندی هستند(البتە تفاوتهایی نیز در فرمولبندی و عملکرد این دو جریان وجود دارد کە در ادامە بە هر کدام میپردازیم).
در نگاە اول میبینیم کە در حل مسئلە ملی ظاهرا موضعی رادیکال دارند و حتی دایە مهربانتر از مادرند و وانمود میکنند کە از ما(مدافعان خط بازسازی و استقلال کومەلە کە، حق تعیین سرنوشت تا حد ایجاد دولت مستقل ملی را حق مسلم ملت کرد دانستە، اما معتقدیم فدرالیسم و قبول حاکمیت محلی مردم کرد بر سرزمینی کە در آن زندگی میکنند، راە حلی است سهل الوصول کە همبستگی و با هم بودن مردمان ایران در شرایط کنونی را نیز تامین میکند)، قاطعتر هستند. آنها تنها وانمود میکنند کە استقلال کردستان را در دستور قرار دارند، اما در واقع با آن مانور میدهند. دستەای از آنها(چون هر کدام بە شیوەای کالایشان را عرضە میکنند)، چنانکە در فوق نقل نمودیم، هیچ ویژگی خاصی برای جنبش کردستان قائل نیست و آن را تماما بخشی از جنبش سراسری میداند و میگوید خواستهای جنبش در کردستان و اصفهان و… یکی است و غیر آن را “تفرقەافکنی” مینامد، اصل حق تعیین سرنوشت و رای دادن بە دولت مستقل را هم مخالف است. جالب اینجاست برای اصفهان رفراندم و جدایی را شعار نمیدهند، اما برای کردستان توصیە میکنند. این تناقض روشنی است کە در بالا نیز اشارەهایی بە آن داشتیم. تناقض ذاتی این طرح نمایان است. خودمختاری، فدرالیسم و هر نوع حاکمیت محلی و منطقەای را رد میکند، برای خالی نبودن عریضە(بخوانید فریب مردم کرد) میگویند رفراندم برایتان برگزار میکنیم، جدا شدید خوب وگرنە همانند همە مردم ایران از حقوق شهروندی برخوردار هستید و بس(این حق رفراندم نیز تنها یکبار است). نباید یادمان برود کە اعلام میکنند «البتە کمونیستها مخالف جداییند»، یعنی نوع حاکمیت مستقل را نیز قبول ندارند، میگویند در زمان رفراندم با جدایی و ایجاد دولت ملی کرد مخالفت میکنند و در نتیجە تلاش مینمایند رای نیاورد.
توجە داشتە باشید، این دستە هیچگاە از حق تعیین سرنوشت تا ایجاد دولت مستقل پشتیبانی نمیکنند. رفراندم نیز در صورت ایجاد حکومت شورایی موعودشان در ایران، برگزار میشود. حتما نیز بە این فکرند کە اگر بتوانند قدرت در ایران را بە دست بگیرند و کردستان را نیز با این وعدەهای سر خرمن فریب دادە و بە زائدە و تابع کامل خواستهای سراسری تبدیل نمایند، در نتیجە روز رفراندم نیز قدرت آنرا خواهند داشت کە نگذارند مردم کردستان رای بە ایجاد دولت مستقل بدهند. برای پیشبرد کار باید قبل از پیروزی حکومت شوراها، ذهن چپ کرد همسان خود و فعالین کردستان را تسخیر و همراە کردە و در جنبش سراسری ذوب نمایند. آنگاە است کە اسب تروای آمادە و حی و حاضر را نیز دارند و آنموقع دیگر شرایط عینی و ذهنی برای رای دادن بە دولت مستقل کرد دیگر فراهم نیست یا در میان مردم و جنبش کردستان شکاف انداختە و گرو را بردە و قال قضیە و جنبش کردستان هم را کندەاند. بە همین دلیل نیز هست کە حتی با شعار “حاکمیت شوراها”ی شاگردان خود در کردستان نیز مخالفت میکنند و برچسب آمادە “ناسیونالیسم” را بە سینەشان میزنند تا فکر هر نوع حاکمیتی، حتی حاکمیت شوراها در کردستان را از مخیلە خود بەدر نمایند.
خودمختاری را مخالفند، فدرالیسم را سهم خواهی بورژوازی کرد میدانند و با استقلال و دولت کردی نیز چنانکە دیدیم بە هیچوجە سر سازگاری ندارند. با این همە داستان شیر و روباە آوردن و بردنها، بالاخرە دم خروس پیدا میشود و میبینیم همان گفتاری را کە ناسیونالیسم ستمگر و بالادست ایرانی در طول تاریخ بە روشنی بیان داشتە و بر آن پای فشردەاند، اینان نیز پیچاندە در الفاظ “کمونیستی و شورایی”، بە خورد ملت میدهند. میگویند “خودمختاری و فدرالیسم در میان کارگران ایران تفرقە ایجاد میکند”(همان اتهام تجزیەطلبی است)، رای دادن بە استقلال در روز موعود را نیز رد کردە و بر علیە آن میایستند. آیا میتوان باور کرد کە این نگرش کوچکترین حق ملی را قبول دارد؟ آیا ما “سازشکاریم و بورژوا” یا اینان پیرو ناسیونالیسم زیادەخواە و بالادست ایرانی؟ در حالیکە عملکرد و نظرشان تحقیر و انکار هویت ملی کردهاست، با این وجود طلبکار هم هستند، ما و همە احزاب و جریانات کردی را نادان و معاملەگر در مورد حقوق ملی مردم کردستان، خطاب میکنند. در صورتی کە خود کلمات “تفرقە در میان کارگران ایران” را بە جای کلمات “تجزیە طلبی در ایران” بەکار میبرند و آن را دستاویز قرار میدهند تا بە دشمنی با جنبش کردستان بپردازند. آیا بە جز تغییر و بازی با کلمات برای پیشبرد یک امر معین(ادامە ستمگری ملی) سیاستشان با منش و روش ناسیونالیسم بالادست ایرانی چە فرقی دارد؟ آنها کردها و کومەلە را ضد ایران و مردم ایران میشمارند، این جنابان نیز ما را ضد کارگر و جنبش سراسری قلمداد میکنند، هر دو نیز تنها حق شهروندی را همانند هر ایرانی بە ملت کرد روا میدارند، حقی کە همە ستمگران نیز بر آن تاکید نمودە و نتیجەاش را هم اکنون و هم در تاریخ دیدەایم. حتما ادعا دارند کە حق شهروندیشان با ستمگران پیشین فرق دارد، از کجا بدانیم؟ مردم کرد میبینند کە شما نیز با همە بالا و پایین پریدنهایتان تنها تلاش دارید تا هر نوع اعمال ارادە این مردم بر سرنوشتشان را از آنان بگیرید.
گذشتە از این نوع کنجشک رنگ کردنها و بە نرخ قناری فروختن در مورد حق حاکمیت مردم کردستان بر سرزمینشان، چنانکە گفتیم بە شیوەای کمی پیچیدە همان شگرد را در مورد تعریف جنبش ملی و هویت آن نیز بە کار میبرند. جنبش کردستان را در کلیت خود یک جنبش با خواستهای ملی تعریف نمیکنند، بلکە آنرا همسان و همانند جنبش در بقیە ایران میشناسانند و بە همین دلیل نیز هیچ ویژگی و یا پتانسیل خاصی جدا از خواستهای جنبش در دیگر نقاط ایران، برایش قائل نیستند. اما چون میدانند با وجود هژمونی آرزو و خواستهای ملی در کردستان، انکار یکسرە جنبش ملی بە سادگی ممکن نیست، لذا برای اینکە دنبالەروان و پیروانشان نیز حرفی برای گفتن داشتە باشند از “مسئلە” ملی و نە “جنبش” ملی” در کردستان، میگویند. با مسئلە نامیدن و خودداری از بە کاربردن جنبش، در حقیقت هدفشان اینست کە آن را در ردە مسائل و مشکلات اجتماعی همانند کولبری، خردە فرهنگ، اختلافات مذهبی و دیگر مسائل حاشیەای تر اجتماعی (کە درد و معضل واقعی نیز هستند و باید حل شوند)، قرار دهند. تمام تلاششان بر اینست کە مبارزە عمومی برای رفع ستم ملی در کردستان را حاشیەای و فرعی، تابعی از دیگر جنبشها و در نتیجە تا حد یک مشکل ذهنی و توهمی تاریخی، پایین آورند.
چنانکە دیدیم این دیدگاە اول بە لحاظ ذهنی و نظری خواست و جنبش ملی را بە یک مسئلە حاشیەای و فرعی تبدیل مینماید و تلویحا اظهار میکنند کە در صورت بە سرانجام رساندن مبارزە طبقاتی و حاکمیت شورایی، بە مثابە ضمیمەای از این نوع حاکمیت، خودبەخود حل میشود. اجازە رفراندمی یکبار مصرف میدهند کە خود نیز در آن مخالف موضع میگیرند، کردستان جدا کە نشد، نباید جیکش درآید و قانع باشد بە حق شهروندی، چون دیگران. کاری بە این ندارند کە شهروند کرد و فارس کە دو زبان مختلف دارند، دو تاریخ و دو فرهنگ متفاوت، یکی در موقعیت ملی حاکم و بالادست و دیگری ستمکشی ملی را با پوست و استخوان تجربە نمودە و عقدەای است تاریخی در دلش، میتوانند با بقای همان شرایط ستمهای ملی، شهروندان متساوی الحقوق باشند؟. میپرسیم: اگر بعد از رفراندم موعود شما، تصمیم بە جدایی نبود، دفعات و سالهای بعد هم با رفراندم هستید یا نە؟ بعد از رفراندم برنامەای برای تامین حقوق ملی دارید یا با نمایش رفراندم همە چیز پایان مییابد؟ اگر برنامەای داشتند از حالا میگفتند، معلوم است کە جوابشان نە است. چون باور دارند کە باید اول انقلاب کارگری و نوع سوسیالیسم موعودشان پیروز شود، تا ستم ملی نیز رفع گردد. اما اگر از آنها بپرسیم: اگر در یک رفراندم کارگران بە سوسیالیسم و یا مردم ایران بە لغو آپارتاید جنسی و رهایی کامل زنان رای ندادند، پس مبارزە برای سوسیالیسم و رهایی زن از موضوعیت میافتد؟ قاعدتا نمیتواند جوابشان مثبت باشد. مشاهدە میفرمائید کە: این بینش کوچکترین دینامیسم قائم بە ذاتی را برای جنبش رفع ستم ملی، قائل نیست. چون در کنە تفکر خود آن را نە بە عنوان جنبشی عینی و اجتماعی، بلکە تنها بە مثابە گرد و غباری فرهنگی و توهمی تاریخی بر ذهن مردم میبیند و بس.
بە این ترتیب اول پتانسیل و دینامیسم ویژە مربوط بە جنبش ملی را انکار کردە و سعی میکنند تنها بە مثابە یک معضل ذهنی و توهم مردم کرد، آن را تعریف و از هر نوع هویت بخشیدن اجتماعی و حقانیت دادن بە آن دریغ ورزند. حاضر نیستند خواست ملی مردم کردستان را بە عنوان واقعیتی ابژکتیو و آرزوی اجتماعی یک ملت و طبعا یک جنبش مادی و زندە، بپذیرند. بە همین دلیل نیز هست نتیجە میگیرند کە بدون تعریف هیچ ارگان حاکمیت اجتماعی ملی و مادی نیز، میتوانند با سناریوی رفراندم و اکسیر “حکومت شورایی” این «توهم» را از ذهن مردم کرد بزدایند. با سرهم کردن این نوع دوز و کلکها آشکارا بە فریب مردم کرد و مسموم نمودن ذهن فعالان کرد(هر اندازە کە بتوانند) میپردازند تا بە هر حیلەای کە شدە، ماندن در زیر یوغ ستمگری ملی را بە آنها بقبولانند.
حکومت شورایی و خاک پاشیدن بە چشم مردم
یکی از روشهای این جریان فکری تقدیس شیوەی حکومت شورایی و غلو خیالی در اینبارە است. حکومت شورایی از نظر آنها دمکراسی مستقیم و تنها آلترناتیو برای ایجاد حکومت کارگری و کمونیستی موعودشان است. باید گفت کە این ادعا در مورد شورا و حکومت شورایی بە هیچوجە با واقعیتهای تاریخی و تجربە تاکنونی بشر سازگار نیست.
اولا : حکومت شورایی کە از انقلاب اکتبر شکل گرفت بە زودی بە شکلی از یک دیکتاتوری عیان تغییر شکل داد. تکرار آن در نمونەهای چین، کرە شمالی و تا حدی کوبا، بە همان سرنوشت دچار شدند و بە عنوان بدنام ترین دیکتاتوری و افسار گسیختە ترینها آوازە در کردەاند. این جوامع فاقد کوچکترین آزادی بیان، آزادی روزنامەگاری، اجازە ایجاد تشکل سیاسی و حتی سندیکاهای صنفی، هستند. در همان اوایل پیروزی انقلاب اکتبر و در زمان لنین شعار “یک حزب، یک اتحادیە” را برای اتحادیەهای کارگری، عملی نمودند، تحت این شعار اتحادیە کارگران مجبور بود وابستە بە حزب حاکم باشد. گذشتە از همە این نمونەها، مگر جمهوری اسلامی تحت نام شورا سر کار نیامد؟ تازە مگر انتخابات شورایی نیز بە نوعی نیابتی نیست؟ مگر در تجمع و با رای مردم کس یا کسانی را بە عنوان مسئول و نمایندە انتخاب نمیکنند؟ پس باڵاخرە برای دورە کوتاهی هم کە باشد، نمایندە انتخات میکنند و در نتیجە نیابتی هستند. وگرنە کە نمیشود هر هفتە و حتی هر ماە مردم یک جامعە در حال انتخابات باشند. میگویند حاکمیت شورایی شیوە دولت و حاکمیت کارگری است و تبعیض در آن جای ندارد و دمکراسی خالص مردمی است. پس چرا در شوروی قدیم، چین کنونی ، کرە شمالی و کوبا برعکس ادعای شما، دیکتاتوری عریان و افسارگسیختە پر از تبعیض سر کار است و بویی از دمکراسی بە مشام نمیرسد و سر بە نیست کردن مخالفین رواج دارد؟ مگر میتوان کلان سرمایەداران چین و بوروکراتهای پر تمول و فاسد شوروی آنزمان را ندیدە گرفت؟ میدانیم شیوە دورەای انتخابات پارلمانی و نیابتی هم در کشورها و جوامع دمکراتیک بە شیوە و مبنایی دمکراتیک و هم از سوی رژیمهای توتالیتر نیز بە شیوەی کاریکاتوری عملی میشود. اما فرقی نیز هست، سیستم دمکراسی و پارلمان بر مبنای آن را نمیتوان از پلورالیسم سیاسی و آزادی بیان و روزنامەگری جدا نمود، جهان آزاد و دمکراسیهای تاکنونی مقبول برای بشریت بە این شیوە ادارە میشوند وگرنە انتخابات آزاد مفهومی نخواهد داشت. در این نوع دمکراسی، آری در این نوع دمکراسی کارگران، حزب و برنامە سیاسیشان نیز امکان برد دارند و نمونە تاریخیش هم هست. پارلمانهایی نیز هستند کە کاندیداها از فیلترهای سانسور میگذرند و کوچکترین آزادیهای سیاسی در این کشورها موجود نیست، اینها بدرست پارلمانهای فرمایشی نام گرفتەاند و از نظرگاە سیستم دمکراسی و تعریفات آن مردودند. آیا شما میتوانید نمونەای از حاکمیت شورایی موفق کە آورندە دمکراسی و آزادیهای سیاسی باشد نام ببرید؟ نە، چرا نیست؟ چون مبنای بنیان نهادن شوراها با همان ایدە “یک حزب، یک اتحادیە” و حاکمیت یک طبقە بودە و هست. چرا باید مردم بە نمونە شما باور بدارند؟ ما برعکس، میگوییم مشکل اساسا در فرم و شکل خلاصە نمیشود، مشکل در محتوا است. تاکنون سیستمی جامعتر از سیستم دمکراسی در صورت همەی ملزوماتش و علیرغم محدودیتهایی نیز کە دارد، برای اعمال رای اکثریت، دست بە دست شدن و تغییر حاکمیت، در این جهان هنوز پا نگرفتە است. آیا باید کارگران و سوسیالیستها با آلترناتیو شورا بە جنگ دمکراسی بروند و، دمکراسی و پارلمان بر مبنای آن را، کە دستاورد بشریت و خود کارگران نیز هست، دودستی بە بورژوازی بدهند و بە دشمنی با آن بپردازند یا با بهرەگیری و بدست گرفتن دمکراسی تثبیت شدە در اسناد و بیانیەهای پذیرفتە شدە بین المللی و اذهان عمومی، در تلاش توسعە، تکمیل و اجرای تمام و کمال آن و رفع کمبودهایش باشند؟ نمونەاش را نیز دیدەایم: سوسیالیستهای دمکراسیخواە در سیستم دمکراسی، حکومت را بە دست گرفتە و در راستای منافع کارگران نیز پیشرویهای بزرگی را سبب شدەاند. اما نمونە عکس آنرا متاسفانە در مورد حکومت شورایی تا حال ندیدەایم. منکر و مخالف هم نیستم کە روزی امر اجرای دمکراسی مستقیم در صورت تکمیل و جا افتادن دمکراسی و دیگر جوانب اجتماعی آن، بە غیر آنچە تاکنون شاهد بودەایم، بتواند ایجاد و امروزی شود بهتر از دمکراسی پارلمانی نباشد. اما حزب کمونیست( کە خود نیز روزی کادر و عضو رهبریش نیز بودە و سیاستش راترویجش کردەام) و هم مشتقات بعدی آن نتوانستەاند سیستم عملی و همە جانبەای از حاکمیت شورایی بە دست دهد.
میدانیم خیلی از عالمان و اندیشمندان موافق سرسخت بورژوازی و سیستم سرمایەداری و چە خود طبقە بورژوا در توسعە و پیشرفت دستاوردهای علمی، اجتماعی، تکنیکی و فنی بشریت اثر و جای دست بدون انکار دارند، آیا باید بە جریان چپ و بە کارگران توصیە کنیم از این بخش دستاوردها بهرە نگیرند وگرنە بە ویروس بورژوایی آلودە میشوند؟ مگر همین دستاوردهای علمی نیز همانند دستاوردهای سیاسی اثر تولید، ابتکار، خلاقیت و مبارزە کارگران در آن مشهود نیست؟ میشود علم و پیشرفتهای تکنولوژیک و پیشرفتهای اجتماعی و وجود قرارداد و قوانین انسانی بشریت امروز را تنها از آن یک طبقە خاص دانست و از کل جامعە جدایشان نمود؟
ثانیا: شما کە خواهان سیستم شورایی هستید چگونە باورتان کنیم دمکراتیک عمل میکنید در حالیکە چنانکە در فوق نشان دادە شد هم جنبش ملی را جز پدیدەای توهمی در ذهن مردم، نمیپذیرید و، هم هیچ نوع حاکمیتی را برای این مردم(ملت کرد) قبول ندارید؟ اما در بیانیه و اسناد بین المللی، حقوق دمکراتیک ملل و اتنیکها کە از نظر شما بورژواییند، بە رسمیت شناختە شدە و بە دور از اما و اگرهای شمایند؟ آیا کارگران و سوسیالیستهای آزادیخواە و دمکرات نباید از این نظرات شما بر خود بلرزند، در حالیکە مارکس بنیانگذار سوسیالیسم بە طبقە کارگر انگلیس میگفت: “اگر بە استقلال ایرلند رای ندهند، نمیتوانند خود را از بند استثمار رها نمایند”؟ آری مارکس این هشدار و شرطش برای کارگر بریتانیایی بود. اما شمایی کە میخواهید کارگر ایرانی را برعلیە جنبش کردستان بسیج کنید و خواست ملی و استفادە از حق جدایی را “تفرقە در صفوف کارگران” میدانید(منطقا نیز باید کارگران ایران را علیە این تفرقەافکنی کردها بسیج کنید)، تازە ادعا هم میکنید کە از همان نحلە فکری بنیانگذار سوسیالیسم هستید، فکر میکنید مردم باورتان میکنند یا سادەانگاری خود را بە نمایش مینهید؟ نە، آن صبو بشکست و آن پیمانە ریخت، بینش شما از آن مدافعان ناسیونالیسم بالادست و عظمت طلب ایرانی است، حنایتان رنگ باختە است. کارگر، کارگر کردن شما ذرەای از این حقیقت نمیکاهد کە این بینش غیر واقعی و شوونیستی شما، جنبش عدالتخواهی و جریان چپ را نیز بە بیراهە و ناکجاآباد میکشاند کە خوشبختانە در کردستان اجتماعی نشد و نخواهد شد)همین نیز علت دشمنی هیستریک شماست با کومەلە). مدتهاست کە وقت آن رسیدە است تا سوسیالیستهای ناگریزان از دمکراسی و جریان چپ عدالتخواە، راە خود را از شما جدا نمایند، چنانکە تا کنون نیز دستتان برای خیلیها رو شدە و نوع برابریخواهی و رعایت حقوق دمکراتیک حتی در درون تشکلهایتان را نیز دیدە و تجربە کردەاند. گذشتە از اینها آیا “حکومت شورایی با رهبری کارگری” شما، دست بە دست شدن قدرت را میپذیرد، آیا بورژوازی امکان خواهد یافت دوبارە بە قدرت برسد یا نە؟ اگر آری است جوابتان، چگونە و با چە مکانیسمی؟ اگر پاسختان نە است، پس این شعارتان با “دیکتاتوری پرولتاریا” چە فرقی دارد؟ ما میدانیم و ادعا میکنیم کە در اینبارە نیز کلمات را عوض کردەاید وگرنە در محتوا خواستە یا ناخواستە همان تز و تئوریهای منسوخ و شکست خوردە اجتماعی را بەخورد مردم میدهید.
کنگره هیجدهم: گذر بە کجراە، تداوم بحران
کنگرە هیجدهم سازمان کردستان حزب کمونیست ایران(کومەلە) در اوج اختلاف و مباحثات درونی در این حزب برگزار گردید. جریان موسوم بە “اکثریت کمیتە مرکزی”، تماما در راستای بینش نادرست کمونیسم کارگری، بە میدان آمد و بە درست خود را “مدافع خط مشی حزب کمونیست” معرفی نمود. عملکرد رهبری سازمان کردستان حزب(کومەلە) را تحت عنوان «سازش با احزاب سیاسی کردستان، دور شدن از حاکمیت شورایی در کردستان و عدول از سوسیالیسم، اهمیت دادن بە کردستان، تمایل بە ایجاد نوعی از حاکمیت غیر شورایی در کردستان و تناقض این سیاستها با بینشهای جا افتادە در حزب کمونیست را»، مورد انتقاد قرار میداد. اما در مقابل، رهبری سازمان کردستان…(کومەلە) وجود اختلاف سیاسی را انکار مینمود و اختلاف درحد تاکتیک را برجستە میکرد. سپس در برخی مصاحبەها و اظهارات بە شیوەای کم رنگ بر: پلورالیسم سیاسی، همکاری مقطعی و پروژەای با دیگر احزاب سیاسی کردستان، ضرورت حضور در جنبش کردستان، جایگاە حضور کومەلە در آن و اهمیت جنبش کردستان برای مبارزات کارگری و سراسری در ایران، تاکید مینمود. مشکل اینست کە رهبری سازمان کردستان در برابر حملەهای جناح اکثریت کمیتە مرکزی، هیچگاە نتوانست یا حاضر نبود مرز سیاسی جدی با آنها ترسیم نماید. تنها بە توضیحات و تفاوتهای تاکتیکی بسندە میکرد و با کمی جرح و تعدیل در فرمولبندیها پیروزی در انتخاباتهای درون تشکیلاتی را مد نظر داشت و بە این شیوە هواداران خود را آسودە خاطر نمودە و سیاست “از این ستون تا این ستون فرجی است”، را پیشە نمود. اما اکنون میبینیم کە با وجود این پیروزی مقطعی، هنوز هم بە دلیل تناقض و اشکالات جدی در خط سیاسی و در تعریف از جنبش کردستان، تهدیدات آتی از سر این حزب و سازمان کردستانش رفع نشدە است. اگر وضع بر این منوال برود گمانی نیست کە آیندە آبستن بحران و کشاکشهای دیگری نیز خواهد بود. بخش زیادی از این رفقا صمیمانە و صادقانە سرنوشت و آیندە چپ در کردستان و کومەلە، برایشان مهم است. وجود و عملکردشان را برای کومەلە مفید و با ارزش میدانم، دردشان را میشناسم کە زمانی خود نیز بە آن گرفتار بودەام. جای افسوس دارد کە تابع فکری جریانی انحرافی و غیر اجتماعی باشند و یا نتوانند خود را از قید آن برهانند. بە زیان است از نقش مثبتی کە میتوانند و باید ایفا نمایند، ما و جنبش پیشرو و برابری خواە کردستان، بی بهرە شویم. با این نگاە و نیت بە نقد قطعنامە کنگرە هیجدهم سازمان کردستان…(کومەلە) در مورد مسئلە ملی میپردازم کە متاسفانە در چهارچوب بینش فوق الذکر فرمولە شدە است.
نگاه بە مسئلە کرد
بند اول قطعنامە از خاورمیانە بە مثابە یکی از کانونهای بحران در جهان نام میبرد و پس از اشارە بە «جنگهای نیابتی» قدرتهای جهانی و منطقەای کە عامل کشتار مردم و آوارگی و دربدری دهها میلیونی شدە است میگوید، کە درستند و مورد قبول. سپس بند دوم را بە مسئلە کرد در خاورمیانە تخصیص میدهد و مینویسند: « مسئلە ملی کرد یکی از مسائل حل نشدە خاورمیانە را تشکیل میدهد. مردم کرد بین چهار کشور.. ترکیە، ایران، عراق و سوریە تقسیم شدەاند، این مردم از وجود ستم ملی، یعنی تبعیض بر اساس ملیت رنج میبرند و بە همین دلیل جنبش رفع ستم ملی در همە این کشورها بە عنوان عکس العملی در برابر تبعیض و نابرابری و بی حقوقی در جریان است» این گفتەها هرچند کلی، اما درستند، بخصوص کە تفاوت آنها با بینش دستە اول کە اصل جنبش ملی و ویژگیش را انکار میکند، گامی است بە پیش. میبینیم هرچند بە درستی از جنبش ملی کرد در هر چهار کشور میگوید، اما از جنبش ملی در کردستان ایران و موقعیتش بحثی بە میان نمیآورد، نکتە هم همینجاست. در حالیکە این جریان در کردستان تحت حاکمیت ایران فعالیت و آکت اجتماعی مینماید و خود را جزو جریان کومەلە میشناساند کە، دارای تاریخ و سنت معینی در جنبش کردستان ایران است نە کردستان عراق یا ترکیە. طبیعی است کە همە انتظار داشتە باشیم کە کار در کردستان ایران را امر اصلی خود بدانند و خود را سهیم و شریک در آن. اما چنین نکردەاند، بلکە با منطقەای خواندن آن میخواهند فاصلەای با جنبش ملی حفظ کنند، چنانکە در ادامە هم میبینیم حق داریم گمان بداریم کە میخواهند شفافیت و صراحت خود در مورد مسئلە ملی در کردستان ایران را پنهان سازند.
بخششی نادرست، راهی بە سوی انفعال
در ادامە همان بند دوم قطعنامە آمدە است: «رهبری این جنبشها(منظور جنبش ملی است) اساسا در دست احزاب و جریانهای بورژوایی با پیشینە تاریخی و استرتژیهای متفاوت قرار دارد». اولا چرا با نوک قلم جنبش ملی را دودستی بە بورژوازی پیشکش مینمایید و نقشی برای کارگران و زحمتکشان در هدایت آن قائل نیستند؟ تزی بی اساس برای دورە کنونی و آشکارا غیر واقعی است. جنبش ملی بە هیچوجە متعلق بە یک طبقە نیست، بلکە کل مردم و همە اقشار و طبقات یک ملت در آن دخیل، ذینفع و درگیرند. حضور کومەلە در گذشتە و حال نیز در رهبری و هدایت این جنبش، خط بطلانی است بر این ادعا و تز رفقا تجدید نظری است آشکار در تاریخ کومەلە. ثانیا، معلوم نیست اگر بورژوازی بە عنوان یک طبقە، رهبری جنبش ملی را در دست دارد و مسئلە کرد در همە این کشورها یک مسئلە و برای رفع ستم ملی است، چرا استراتژیشان باید متفاوت باشد؟ میدانیم کە همە نیز بە جز پ.ک.ک، حق تعیین سرنوشت تا حد جدایی را در برنامەشان دارند. همە هم بورژوا و جنبش هم ملی است، این تفاوت استراتژی از کجا آمدە است؟ آری میتوانیم بپذیریم کە بە دلیل تفاوتهای اقتصادی و سیاسی و موقعیت دولتهای اشغالگر، اولویتهای تاکتیکی متفاوتی داشتە باشند، اما بحث از طبقە بورژواز با “استراتژیهای متفاوت” در جنبش کردستان، نادرست و بی پایە است. منتظر میشویم تا رفقا این انواع “استراتژی” را در جنبش کردستان برایمان روشن نمایند( بە نظرم موفق نخواهند شد). این نوع گاف تئوریک ناشی از پرت نمودن کلمات از روی سهل انگاری آشکار در دیدگاهی است کە مدام تلاش میکند تا از ارزش و توان مستقل این جنبش بکاهد و بدون اینکە بە خود زحمت دهد تا بە یک مجادلە نظری صریح بپردازد، میخواهد بە بهانە “رهبری بورژوایی”، راحتتر از آن فاصلە بگیرد. در ادمە همین بند٢ قطعنامە از نقش کومەلە میگویند و اینجا لنگی دیدگاهشان بیشتر نمایان میگردد، مینویسند: « اما در کردستان ایران کومەلە بە عنوان یک جریان سوسیالیستی کە پرچم مبارزە برای کسب مطالبات اقتصادی، رفاهی و دمکراتیک کارگران و اقشار زحمتکش، زنان ستمدیدە و جوانان جامعە را در دست دارد، در عین حال پیگیرترین نیرو در مبارزە برای رفع ستم ملی است.». در این جملات، هرچند تا حدی پوشیدە، اما نظرگاهشان در بارە جنبش ملی، نمایان میشود. این رفقا مدعی پرچمداری هر جنبش و مبارزەای در کردستان هستند بە جز جنبش ملی و، شرکت در هر حرکت و مبارزەای را بە کومەلە روا میدارند بە جز رهبری جنبش ملی و بدست گرفتن آن. تنها بە این اکتفا میکنند بگویند: «کومەلە.. در عین حال پیگیرترین نیرو در مبارزە برای رفع ستم ملی است». بدیهی است بە دلیل دیدگاهی کە دارند نمیخواهند در رهبری جنبش و مبارزە ملی شرکت کنند، چون آنرا “ناسیونالیستی” میدانند و از آن فاصلە میگیرند. اما معلوم نیست با این نگرش چرا باید “پیگیرترین نیرو برای رفع ستم ملی” باشند؟ دوستان عزیز! شما کە قید بودن در رهبری جنبش ملی را زدەاید، بە چە طریقی نیروی “پیگیر” جنبش ملی میخواهید بشوید کە رهبریش در دست بورژوازی است؟ آیا بورژوازی را وادار میکنید تا پیگیری شما را دنبال نماید یا با اتکا بە دیگر جنبشهای اجتماعی بورژوازی را از موقعیت رهبری جنبش پائین میکشید؟ اگر چنین است درستتر آنست بە روشنی بیان دارید کە سیاست خاص شما برای هدایت و رهبری جنبش ملی چیست؟ یا با لفاظیهای ظاهرا رادیکال در مورد جنبش کردستان، از جواب روشن بە چنین سوالاتی طفرە میروید؟ براستی دوستان سیاست “پیگیر” تان را چگونە بە انجام میرسانید؟ تشویق “بورژوازی” برای اجرای بهتر رهبری جنبش ملی و یا خود پروژەای برای تامین رهبری این جنبش دارید؟ هر اندازە مصوباتشان را زیر و رو کنیم چیزی آنچنانی گیرمان نمیآید جز اینکە تنها ادعا دارند کە منتقد رهبری “بورژوایی” هستند و بس، در حالیکە خود نیز پروژەای برای هدایت و رهبری جنبش ملی ندارند و نمیخواهند در امر رهبری جانشین “بورژوازی” نیز باشند، لذا در بینش خود آن را عدول از اصول میشمارند. بدین سبب نیز هست کە در هیچ جا از رهبری کارگران یا کمونیستها نیز بر جنبش ملی اسمی نمیآورند، تنها از “حل مسئلە ملی” میگویند. نە تنها خود پروژەای ندارند، بلکە اساسا رهبری جنبش ملی توسط جریان مدعی عدالتخواهی و سوسیالیسم را قبول ندارند کە هیچ، بلکە آن را عدول از ایمان و ایدئولوژی انگاشتە و امثال ما را نیز کە بر این امر اصرار داریم، مرتد، گمراە و «ناسیونالیست» میخوانند. با کمی دقت در جملات بعدی بند٢ همان قطعنامە، با وضوح بیشتری این تفکر خودنمایی میکند.
میخوانیم :« کومەلە کارگران و مردم زحمتکش و زنان ستمدیدە را نیروی محرکە جنبش انقلابی کردستان و هر تحول دمکراتیک در جامعە میداند و بر این باور است کە با بە میدان آمدن این نیروهای اجتماعی است پیش شرطهای حل دمکراتیک مسئلە ملی فراهم میآید». براستی مگر کارگران و مردم زحمتکش نیروی اصلی نبودە و بە نسبت دیگر اقشار اجتماعی جزو پیشگامان شرکت در جنبش ملی و بیشترین قربانیها را نیز پیشکش نکردەاند؟ آیا انکار میکنید کە کارگران، زنان و اقشار ستمدیدە، وسیعا در جنبش ملی حضور و شرکت داشتەاند؟ بە نظرم نویسندگان قطعنامە سیاسیتر و هوشیارتر از آنند کە این حقایق را نبینند و یا انکار نمایند. منظور آنها جنبە طبقاتی مسئلە است، یعنی پیشرفت و اعتلای جنبش طبقاتی و کارگری و بە دست گرفتن قدرت توسط کارگران را تنها آلترناتیو برای “حل مسئلە ملی”(توجە کنید “حل مسئلە”، نە تامین حقوق ملی، چون در جریان متوجە میشویم هیچ حق مشخص ملی را ارائە نمیدهند) میدانند. در واقع پیشروی و پیروزی مستقلی را برای این جنبش قبول ندارند، از دید آنها این جنبش دارای مکانیسم و پتانسیل قائم بە ذات نیست، اگر هم باشد، محتوای آن مترقی و قابل پشتیبانی نیست. دیدگاهشان با جریان کمونیسم کارگری فرقی ماهوی ندارد، اما این رفقا لطف نمودە و هنوز آن را تا حد یک “توهم” شناسایی نمیکنند.
سوسیالیسم، راەحل مسئلە ملی
در قطعنامە در بارە مسئلە ملی، چنانکە فوقا نقل نمودم، بیان میدارند: « …با بە میدان آمدن این نیروی اجتماعی(منظور کارگران و…) است پیش شرطهای حل مسئلە ملی فراهم میآید..» شکی نیست وجود جنبشهای اجتماعی رادیکال، پیشرو، آزادیخواه و دمکراتیک، بە نفع و در راستای تقویت جنبش و تحقق خواستهای ملی در کردستان و در غنا بخشیدن بە آن نقش بارزی دارد. ضمنا باید اذعان نمود بالعکس آن، یعنی پیشرفت جنبش رهاییبخش ملی نیز، انرژی دمکراتیک بسیاری در جامعە آزاد مینماید و در اکثر موارد بە تقویت دیگر جنبشهای دمکراتیک نیز انجامیدە است. ما کومەلەایها اصل جدایی ناپذیر فلسفە وجودیمان پشتیبانی از ستمدیدگان و استثمار شدگان، تقویت جریان و روندهای پیشرو و بالندە در اجتماع و مبارزە برای آزادی و عدالت است. اما این نوع فرمولبندی رفقا در مورد رابطە دیگر جنبشها با جنبش ملی منتج از و متکی بە سیاست کومەلەای نیست کە در رهبری جنبش ملی قرار گرفت و جنبش کردستان را ملی دمکراتیک نامیدە است. این نگرش نادرست با تحریف روند و محتوای جنبش کردستان در دورە اعتلای کمونیسم کارگری و تسخیر ذهن بخشی از کادرهای کومەلە دقیقا در دورەای کە میلیتاریسم هار رژیم و شکست نظامی مقطعی نیز در جنبش کردستان، مابین ما و سرزمین و جغرافیای کردستان فاصلەای مکانی ایجاد نمود، پا گرفت و پرداختە شد. این اظهارات در اصل وظیفەاش بیان این مطلب آشنا و سراپا انحرافی است کە: بدون جنبش کارگری و یا فراتر، حکومتی کارگری و سوسیالیستی، حل مسئلە ملی، ممکن نیست و پیش شرطهایش نیز تنها آنزمان مهیا میشود.
این نگرش پیشروی جنبش ملی را تنها منوط بە جنبش طبقاتی و کارگری میبیند. متاسفانە باید بگوئیم کە: از زاویەای دیگر و با زبانی الکنتر، همان همسویی با و تقلید از تزهای ناسونالیسم “چپ” ایران و امثال کمونیسم کارگری را تکرار مینمایند. این رفقا نیز در قطعنامە کنگرە ١٨ دارند از بینشی پیروی و تغذیە مینمایند کە هر نوع دینامیسم مستقل قائم بە ذات در جنبش ملی کردستان را انکار، لذا منطقا نیز نباید دلیلی داشتە باشند کە در آن شرکت فعال نمودە و قرار گرفتن در رهبری جنبش را وظیفە خود بدانند. اما ما کومەلەایها حق داریم بگوئیم کە: این چنین سادە و با نوک قلم بە حذف کومەلە در رهبری جنبش ملی دمکراتیک کردستان، نپردازید یا حداقل برای این تغییر ریل بە خود زحمت دهید تا صریح سیاستهایی را کە موجبات اجتماعی شدن کومەلە در کردستان و جنبش ملی شد، مورد نقد قرار دهید. نە، چنین کاری نمیکنند، تنها ادعا میکنند “پیگیرترین” برای رفع ستم ملی هستند. اما این پیگیر بودن چگونە است؟ از نظر من پیگیرند تا بقبولانند کە جنبش ملی تنها با “رهبری بورژوازی” در جریان است و در نتیجە از آن فاصلە بگیرند. از سر دوستی با بورژوازی نیست کە رهبری را پیشکشش میکنند، بلکە بە زعم رفقا بە دلیل: حاشیەای بودن، بی ظرفیتی و نامترقی بودن جنبش ملی است کە رهبری آن را تنها لایق بە “بورژوازی” میدانند. با این بی بها کردن جنبش ملی طبیعی است کە رغبتی نیز نباید برای حضور در آن داشتە باشند و باید بە نوعی بار آن را از شانە خود بردارند. هرچند روشن نمیگویند ولی واضح است کە با تدوین این قطعنامە خواەناخواە زمینە دوری از این جنبش را مهیا مینمایند. این رفقا فاصلە گیری خود را در قالبی دیگر و با بهانە واهی “رهبری بورژوایی”، بیان میدارند. وقتی کە رهبری را یکسر بە طبقە معینی میسپارند، خواە ناخواە دوری خود از این جنبش را نیز تئوریزە میکنند(چون خود را منتسب بە طبقە مقابل میدانند). وجود این بینش است کە ناچارشان مینماید تا نیروی محرکەای خاص جنبش ملی را نپذیرند و کارگران و اقشار ستمدیدە را از صف نیروی محرکە جنبش ملی درآورند و بگویند: توان و دمکراتیک بودن جنبش ملی وقتی ممکن است کە دیگر جنبشها(بە ویژە جنبش طبقاتی) محتوای آن را تشکیل دهند. یعنی جنبش برای کسب حقوق ملی را درخود و فی نفسە دمکراتیک نمیدانند مگر تبدیل بە یک جنبش طبقاتی شود. لذا القا میکنند کە این جنبش مستقلا آیندەای ندارد، پتانسیل و دینامیسم قائم بە ذات خود را ندارد، بە همین دلیل نیز هست فکر میکنند کە تنها در رشد مبارزە طبقاتی و نهایتا در روز پیروزی جنبش طبقاتی کارگری، خواستهای ملی محقق میشود(بگذریم از این کە خلایق چگونە این وعدەها را باور بدارند).
تردیدی نیست کە رشد جنبش کارگری هم بر محتوای مترقیتر جنبش ملی و هم بر توان بیشتر آن می افزاید و گمانی نیست کە اهمیت دادن و رشد خواستها و جنبش مطالباتی اقشار ستمدیدە باید کار کومەلە باشد. اما تنها برجستە نمودن این جنبە و منوط کردن پیشروی و پیروزی جنبش ملی تنها بە این شرایط، بە لحاظ تئوریک نادرست و نتیجە عملی و اجتماعی آن، دامن زدن بە انفعال و ناامیدی و منتظر نگاە داشتن جنبش برای تحقق خواستهای رفع ستم ملی است. این نوع بیان و نگرش دوستان “مدافع پیگیر جنبش ملی”، حاوی رگەهای قوی همان سیاست خلع سلاح فکری جنبش رهاییبخش خلق کرد، کوچک کردن و حاشیەای نمودن و تبدیل آن بە زائدە و تابعی از جنبش سراسری است. آیا کس و جریانی کە اینچنین دربارە یک جنبش و حرکت اجتماعی قضاوت دارد، میتواند در هدایت آن ایفای نقش کند؟ نە، “مدافعان پیگیر” بە ناچار و بە تبعیت از بینش انحرافیشان است کە شانەی خود را از زیر بار این نقش رهانیدە و بە دیگران واگذار نمودەاند. اما بدتر از آن، بە همین بسندە نمیکنند، پرخاشجو بە جریاناتی نیز میشوند کە در صدد ایفای پرچمداری جنبش ملی و قبول این نقش بر گردەی خود هستند. از نظر ما حزب سیاسی پیشرو و مداخلەگر میتواند و باید در همان حال بکوشد مابین همە جنبشهای اجتماعی و حق طلبانە هماهنگی و نزدیکی ایجاد نماید و تاثیر جنبشها بر همدیگر را درک کردە و در محاسبات خود بگنجاند؟ دیدگاه مستطر در قطعنامە رفقا در کنگرە ١٨جز سیاست چشم بەراە بودن و انتظار برای روز انقلاب سراسری کارگری و یا اعتلای جنبش طبقاتی، دیگر امیدها را از جنبش برای رهایی ملی در کردستان، میستاند. از انرژی مبارزاتی تهیش میکند و پتانسیلش را ندیدە و انکار کردە اما در همانحال باز هم در مقام مدعی ظاهر میشود و بە دیگرانی کە بەغیر آن باور دارند، درشت میگوید و اتهام سازشکاری میزند. با همە اینها اصرار دارند باورشان کنیم کە در رفع ستم ملی از همە هم پیگیرترند. با منطق مندرج در قطعنامە کنگرە ١٨، جنبش زنان، جنبش برای آزادیهای سیاسی و هر جنبش دمکراتیک دیگری نیز، نمیتواند آیندە و دینامیسم مستقلی را دارا باشد، دمکراتیک بودن و رشد و پیشروی همەی آنها، تابعی از رشد جنبش کارگری و سوسیالیستی است. اما این دوستان تنها در مورد جنبش ملی کردستان صاحب چنین نظراتی هستند. در مورد دیگر جنبشهای دمکراتیک و مبارزات مدنی غیر کارگری، این احکام را از این دوستان ندیدە و نشنیدەایم. البتە این نیز خود عارضە بسیار بد دیگری است در ذهن رفقا کە جنبشهای دمکراتیک برعلیە تبعیض و ستم در دیدگاه آنان آگاهانە یا ناآگاهانە بە دو دستە خودی و ناخودی، تقسیم میشوند. جنبش مردم کرد برای کسب حق دمکراتیک ملی در ردە خودیها قرار نمیگیرد.
ممکن است رفقا انکار کنند و مرا متهم نمایند کە غلو نمودە و تفسیری دلبخواە از نظرات آنان ارائە میدهم. برای رد این اتهام، رفقا را باز هم بە قطعنامە کنگرە ١٨ رجعت میدهم. در بند ٩ و در پاراگراف آخر این بند میخوانیم: «بە رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت بە معنای حق جدا شدن و تشکیل دولت مستقل، سرراستترین و واقعیترین راە برای رفع ستم ملی است… کمونیستها خواهان تامین بدون قید و شرط این حق برای برای مردم کردستان هستند» با خواندن این جملات قند در دل آدم آب میشود کە بە،بە، چە موضع صریح، خوب و روشنی در قبال حق ملی مردم کردستان بیان میدارند، اما با خواندن سطور بعدی امید آدم بە یاس تبدیل میشود، در همان پاراگراف و همان بند قطعنامە آمدە است: «جدا شدن از نظر ما، در شرایطی میتواند مطلوب باشد کە یک نظام مترقی و برتر، شرایط زندگی مطلوبتر و دمکراتیکتری فراهم آورد و از این طریق نیز راە نزدیکتری برای دسترسی طبقە کارگر بە اهرمهای قدرت سیاسی مهیاتر شود». پس بە صراحت روشن مینمایند کە حق جدایی را آنچنانکە در دو سطر بالاتر آوردەاند “بی قید و شرط” نیست، بلکە کاملا مشروط است. تنها در صورتی جدایی را میپذیرند یا بە رسمیت میشناسند کە “یک نظام مترقیتر، برتر، زندگی مطلوبتر” و…فراهم آورد. آیا رفقا خود بە این جملات فکر کردەاند کە تا چە اندازە مشروط و غیر دمکراتیک است؟ براستی آدم یکە میخورد کە این چنین غیردمکراتیک مردمی را در منگنە قرار دهند و ریش و قیچی هم دست خودشان یا در دست هر قدرت مرکزی، چە شورایی باشد یا دمکراتیک و لیبرال تا قضاوت نماید کە نظام بعدیی کە این ملت بیچارە بعد از جدایی قرار است بنا نهند، مترقی هست یا نە؟ این در واقع دهن کجی بە اصل حق تعیین سرنوشت و توهین بە شعور مردمی است کە بە هر دلیل رای بە جدایی میدهند. این بە مراتب از فرملبندیهای پیشین بدتر است کە اعلام میکرد: کمونیستها در راستای وحدت و یکپارچگی طبقە کارگر بە جدایی رای مخالف میدهند. اما نویسندگان قطعنامە تازە بە این شروط نادمکراتیک بسندە نمیکنند و تضمین یک نظام مترقیتر و زندگی مطلوبتر را هم کافی نمیدانند و برای آببندی مینویسند: «..و از این طریق نیز راە نزدیکتری برای دسترسی طبقە کارگر بە اهرمهای قدرت سیاسی مهیاتر شود» آیا بندە غلو نمودەام؟ روشنتر از این بگویند کە حق ملتی را بە شرطی قبول دارند کە قدرت سیاسی را برای طبقە کارگر مهیا و فراهم نماید؟ آری رفقا شما از جنبش کردستان و حق تعیین سرنوشت خلق کرد، کسب قدرت سیاسی و هژمونی برای طبقە کارگر و در یک کلام سهل نمودن برقراری سوسیالیسم را میطلبید، مطابق با تز کلاسیک و نادرست پیشین جریانات کمونیستی توتالیتر بە نیروی ذخیرە تبدیلش میکنید. و اگر بە این مهم، یعنی فراهم نمودن قدرت سیاسی طبقە معینی نپردازد، قابل پشتیبانی نیست، حتی ارتجاعی هم میشود. باید از این دوستان پرسید: آیا با این تئوریها مرزبندی با بورژوازی در جنبش ملی را ترسیم میکنید یا اوج سردرگمی نظری خود دربارە این جنبش را بە نمایش میگذارید و خود از زیر بار آن میرهانید؟ نهادن بار سنگین تسهیل قدرت سیاسی برای طبقە کارگر ایران یا حتی کردستان بر گردە جنبش ملی را کە نمیشود سیاست “پیگیر” نامید، بلکە بهانەجویی برای خلاصی از شر آنست. این یعنی نهادن هدفی در برابر جنبش کە توانش را ندارد و طبعا شکست جنبش را سبب میگردد. این نگرش از یکسو غیردمکراتیک و ناروا و از دیگر سو عامل انزوای چپ و کارگران کردستان خواهد بود.
رد تامین ارادە ملی و نفی حاکمیت محلی
این بینش را در دیگر سطور قطعنامە دنبال میکنم تا هم تداوم تناقضات و هم عدم انسجام و ناروشنی نویسندگان قطعنامە بیشتر هویدا گردد. در بند دهم “قطعنامە در بارە مسئلە ملی کرد” چنین آمدە است: «فدرالیسم و خودمختاری بە عنوان راە حلی برای رفع ستم ملی در هیچکدام از بخشهای کردستان نمیتواند راهی برای رفع ستم ملی باشد. زیرا فدرالیسم توجهی بە ماهیت رژیم حاکم ندارد، طرحی است مربوط بە آرایش و حدود اختیارات با دولت مرکزی، در چنین آرایشی بنا بە تعریف همە ابزارهای ستمگری وسرکوب در دست دولت مرکزی باقی خواهد ماند». و ادامە میدهد: «فدرالیسم در رابطە با دولت مرکزی ماهیتی سازشکارانە دارد و ربطی بە حق تعیین سرنوشت ندارد». باید از این رفقا پرسید آیا جنبش کارگری و سوسیالیستها مجاز نیستند بر سر افزایش دستمزدها و قوانین کار بهتر با دولت و کارفرما قرارداد ببندند، میتوانند مذاکرە نمایند و با امتیازاتی بسازند؟ و اگر پای چنین قراردادهایی رفتند بە جنبش سوسیالیستی مربوط نیست؟ اگر جواب مثبت است کە تماما در اشتباهید، سوسیالیسم و ایجاد هر نوع رژیمی در راستای منافع کارگران، درست باید از این مسیرها عبور کند. اگر هم جواب منفی است، پس این سیاست یک بام و دو هوا را چگونە توجیە میکنید؟ آری، جنبش ملی و کسب حق تعیین سرنوشت نیز تا رسیدن بە هدف میتواند مسیر و مراحل متفاوتی داشتە باشد. دوستان عزیزم، این احکام نظری را چگونە سرهمبندی کردەاید تا هم مردم را گیج نمائید و هم اینچنین پای خودتان را نیز گیر بیاندازد؟ میپرسیم: آیا جنبش زنان این پتانسیل را ندارد کە برای الغای قوانین تبعیض و زن ستیز مبارزە کند، کسب امتیاز نماید و دستاورد هم داشتە باشد یا باید تا روز انقلاب کارگری و تعیین تکلیف مبارزە طبقاتی منتظر بماند و مرتب از شما بشنود بدون اعتلای جنبش کارگری زمینە دمکراتیک برای این جنبش بە وجود نمیآید؟ آیا نمونەهای تاریخی فراوانی از این جنبشها در جهان و تاریخ سراغ نداریم کە بدون کسب قدرت سیاسی طبقە کارگر، بە پیروزی هم رسیدە باشند؟ دهها نمونە جنبش برای رهایی ملی، جنبش برای رهایی زنان و پیشروی جنبش کارگری را در گذشتە دورتر و دورە جدید سراغ داریم کە در حالی کە “ابزار سرکوب در دست رژیم” نیز باقی ماندە است، دستاورد و پیروزی نیز کسب کردەاند. چرا در جنبش ملی کردستان ممکن نیست یا ممنوع است؟ مگر شما کارگران و زنان مبارز را تشجیع نمیکنید کە از این مسیر گذر کنند، روزانە تشویقشان نمیکنید تا برای شرایط کار بهتر و دستمزد عادلانەتر متشکل شوند، مبارزە کنند و با دولت مرکزی و کارفرما نیز دربیفتند و قرارداد هم ببندند؟ البتە تنها در این صورت نیز هست کە جنبش کارگری رشد و معنی پیدا میکند، جنبش زنان پر و بال میگیرد و… از نظر ما “سازشکار” هم نیستند چون با رژیم و کارفرما قرارداد میبندند، بلکە قدرت، همبستگی و پیشروی خود را بە کرسی نشاندە و همان فردای آنروز از امکان بیشتری برای احقاق حق برخوردارند. ولی نە دولت را سرنگون کردە و نە ابزار سرکوب و مراکز قدرت سیاسی را تسخیر نمودەاند. میتوانید توضیح دهید چرا تا بە جنبش ملی کردستان میرسد(در مورد فلسطین هم نە) سیاست همە یا هیچ را با ظاهری رادیکال پیشە میکنید، بە خود اجازە میدهید بە راحتی سیاست و تاکتیکها برای کسب خواستهای ملی را مورد بهتان، حملە و سرزنش قرار دهید، بە این بهانە کە: چون در طرح فدرالی همە ابزارهای سرکوب را از دولت مرکزی نمیستاند، پس سازشکار و متحد بورژوازی حاکم است؟ اما در همان بند ١٠ قطعنامە مزبور ضمن رد قطعی فدرالیسم، مینویسند: «اما اینکە کشوری از لحاظ تقسیمات اداری و جغرافیایی بصورت فدرال و یا غیر متمرکز ادارە شود، مسئلە جداگانەای است کە از نظر ما چنین طرحهایی هم نهایتا باید با رای اکثریت مردم متشکل در شوراهای نمایندگان مردم تعیین خواهد شد» در این سطور میبینیم اولا بینش مسلط بر قطعنامە، طرفدار حکومت متمرکز است و هر نوع دستکاری در آن و غیرمتمرکز نمودن قدرت سیاسی در “کشور” نیز بە مذاق رفقا خوش نمیآید. البتە کە تز عجیبی است، در حالیکە، همە از دمکراسی سویس و دیگر کشورهایی کە دارای سیستم دمکراتیک و نیز تاحدی نامتمرکند، تمجید مینمایند، طرفداران حکومت شورایی ما با آن هم مخالفند.
ثانیا، عجیب تر اینکە این رضایت از سر ناچاری را نیز وقتی ابراز میکنند کە “اکثریت مردم متشکل در شوراها” بە آن رای دهند. یعنی کسانی کە در شوراها متشکل نشدە باشند رایشان باطل است. البتە حتی این را هم بە فدرالیسم کردستان روا نمیدارند، بگذریم. یکی از عیوب دمکراسی پارلمانی اینست کە هنگام انتخابات معمولا همە یا اکثریت قاطع مردم یک کشور در آن شرکت نمینمایند. چە تضمینی هست شورای رفقا دربرگیرندەی همەی مردم باشد؟ شورا تشکل است یا سیستمی برای ادارە و حاکمیت( البتە میدانیم کە در این دیدگاه باید رهبری شورا در دست یک طبقە باشد)
رفقا اگر در همە موارد مبارزاتی و جنبش دمکراتیک اینطور میاندیشید، ببخشید، از مبارزە مردمی، اجتماعی، مبارزە مردم محروم و تحت ستم و قوانینش، اصلا بویی نبردەاید. از یکسو این یک چپ روی غیراجتماعی است، از دگرسو آنارشیسم است. میدانم کە شما سابقە تاریخی کار در کومەلە دارید و بارها خود در راستای مخالف با این نظرات کنونی و نادرست خود عمل نمودەاید و تجارب کار جنبشی و سازماندهی مردمی را با خود دارید، لذا نمیتوانید در همە موارد و در عمل صاحب چنین بینشی باشید و بە این نظرات اتکا کنید، تنها در مورد جنبش ملی کردستان است کە از ترس ناسونالیسم بالادست بزک کردە با لعاب سوسیالیستی چپ غیر اجتماعی، بە دام افتادە و سردرگم شدە و هنوز ارادە کامل برای رهایی از این زنجیر خود ساختە ایدئولوژیک را ندارید و همین نیز عامل اصلی انشعابات پیشین، کنونی و آیندە درون حزب کمونیست است.
رفقا! مگر کومەلە برای قرار گرفتن در رهبری و کسب خواستهای ملی مردم کردستان فعال نبود و در راس این جنبش قرار نگرفت؟ مگر ما و شما با هم در راستای کسب خودمختاری و طرح ٢٦ مادەای مردم کردستان، مبارزە نکردیم؟ از آن کارهای مهم اجتماعی پشیمانید؟ مگر وقتی کە در این طرحهای بە زعم اکنون شما“ناسونالیستی و بورژوایی”، دخیل بودیم، همزمان بر دیگر مطالبات پیشرو اقشار و طبقات استثمار شدە پافشاری ننمودیم؟ مگر این روش برخورد بە مسئلە ملی نبود کە دست ما را برای برآوردن بانگ آزادی در دیگر عرصەها نیز باز نمود؟ آیا این همەجانبەگری و سیاستهای دخالتگرانە و واقعبینانە نبود کە کومەلە را وسیعا در میان مردم مطرح و محبوب نمود؟ یادتان رفتە است اولین یاد جمهوری کردستان را کومەلە در شهر بوکان برگزار و گرامی داشت و از نقد کمبود این جمهوری نیز دریغ نورزید؟ مگر همین برخوردهای درست با مسئلە ملی، عاملی نبود تا گوش و ذهن مردم در بارە سیاستهای پیشرو و آزادیخواهانە کومەلە، بیشتر باز و آزاد گردد؟ آیا مشی و بینش تاریخی کومەلە قبل از ایجاد حزب کمونیست و تا مدتها پس از آن نیز برنامەپردازی برای مسئلە ملی، ملی و دمکراتیک دانستن جنبش کردستان نبود؟ حالا شما با فاکتور گرفتن از اسم جنبش ملی دمکراتیک کردستان و تنها نام بردن از “جنبش انقلابی کردستان” (البتە متوجهم کە منظورتان جنبە طبقاتی یا بخش غیر ملی آنست) فکر میکنید میتوانید ماهیت ملی آن را حذف نمائید؟ آیا جنبش فراگیر و انقلابی در جامعە امروز کردستان، یک جنبش سوسیالیستی است(ای کاش بود) یا جنبشی دمکراتیک و دربرگیرندە خواستهای ملی کە در آن جنبش عدالتخواهانە اقشار کارگر و ستمدیدە برای رهایی از قید تبعیض و استثمار و جنبش زنان برای رهایی، پا گرفتە و حی و حاضر است؟ آیا با وجود این نگرشتان بە مسئلە ملی در کردستان، مردم حق ندارند فکر کنند شما، نویسندگان قطعنامە ملی کنگرە هیجدهم، حضورتان در این جنبش در واقع تنها برای بهرەگیری سهلتر از امتیازات و برکات این جنبش بە نفع جنبش سراسری است و اختلافتان با جناح مقابل تنها در اینست کە بە زعم شما آنان بە خوبی این مسئلە را درک نمیکنند؟ آیا عدم شفافیت شما برای بیان اختلافات فکری سیاسی با جریان مقابل و حتی در مواردی انکار وجود اختلاف، حاکی از پاشنە آشیل نظری شما و کنگرە هیجدهم نیست؟ آری، رفقا! شما تصفیە حسابی فکری با آنان نکردید، جریان غالب در درون شما نخواست بە این میدان برود، چون نقاط مشترک اصلی و واقعی جدی در بینش سیاسیتان با آنها هنوز موجود است. بە همین دلیل درست میگوئید کە جدائی اجتناب ناپذیر نبود، میشد جدا نشوند، اما آنان شکست در انتخابات درون حزبی را برنتابیدند بە نفع وحدت نظر حزبی. تحریکات و آفرین گوییهای گروههای کمونیسم کارگری، مغرور و از راە بدرشان نمود. آنها با جاگیر شدن این دیدگاە در تفکرشان بە مرور و با گذشت زمان از کردستان و جنبشش بە تمامی دل کندند. شما بهتر از من میدانید کە بذر بحران و کشمکشهای آتی هنوز وجود دارند، چە معلوم کە در آیندە این دل کندگی ادامە نیابد؟ وقتی کە بە لحاظ ذهنی علقە و وابستگی کمرنگ میشود، در عمل نیز دور یا زود گسست روی خواهد داد. دوستان عزیز تا بە یک تصفیە حساب جدی با دیدگاههای حزب کمونیست کە میراث بنیانگذاران کمونیسم کارگری است، نپردازید، بحران و کشاکش را پایانی نیست.
کوتاە سخن با رفقای س.ک.حکا(کومەلە)
رفقای عزیز میدانم متد شما با متد کمونیسم کارگری جداییھایی دارد، اما بنیان فکریتان دارای اشتراک است. میپذیرم کە شما دلسوز مردم استثمار شدە و جنبش کردستان هستید و در این راە نیز رنج کشیدەاید. من از این لحاظ خود را از شما جدا نمی انگارم. در این نوشتە خواستم نشان دهم و بگویم: تفکری نادرست در همە مواردی کە نقد آن در این بالا آمدە، بر ذهن شما سنگینی میکند و در بسیاری از موارد بە متد جنبشی شما مجال بروز و تبلور نمیدهد و مدام این تناقض را با خود حمل میکنید. بە همین دلیل نیز هست کە در موارد زیادی عمل شما با حرفتان تفاوت دارد. من و مایی نیز کە مرز جدی با این بینش چپ غیر اجتماعی کشیدە و میخواهیم کومەلە در راس جنبش ملی قرار گیرد، این درد و تناقض را میشناسیم. خط سیاسی ای کە در طول بیش از سە دهە، در عمل جز بحران زایی، تنش، بی ثباتی مدام و نهایتا انزوا را سبب نبودە است، نباید بازبینی جدی شود؟ این همە زمان کافی نیست تا چشم باز کنیم و نقص و نادرستیهایش را بررسی نمائیم؟ عمل و وجود اجتماعی شما در راستای عدالتخواهی، ضدیت با استثمار و دفاع از ترقیخواهی و پیشروی معنی میدهد نە در ایمان و اصرار بر فرمولبندیهای ایدئولوژیک کە تا کنون بە شما و در نتیجە بە ما و جنبش ملی و حق طلبانە کردستان زیان رساندەاند تا جایی کە موجب اتخاذ سیاستهای ناعادلانە و ناروای متاثر از ناسیونالیسم بالادست در مورد حقوق ملی مردم کردستان نیز شدە است. واقعیت غیر از این نیست کە ملت کرد بە مثابە ملت در نبردی تاریخی درگیر است و اھداف جنبش کردستان نیز از این واقعیت تاریخی متاثر است. نە چپ و نە راست، نە کارگر و نە بورژوا نمیتوانند این ارزو و اھداف را دگرگون کنند، ھمانطور کە اصل رھایی زن و مبارزە برای برابری جنسی را نمیتوانند تغییر دھند. لذا تنھا با شرکت در جنبش ملی و مبارزە برای تحقق این اھداف است میتوان در نحوە تحقق ان موثر بود، انچە کە ما و مردم کردستان از شما میخواھند ھمین است و بس.