کاردو میری
در کالبدشکافی احزاب خلقالساعه و فرمایشی غیاب دو مولفه اساسی تشکیل یک حزب به خوبی به چشم میآید: ضرورت ایجاد و البته پس زمینهی اجتماعی و سیاسی.
تقریبا تمام احزاب دارای پایگاه اجتماعی، تحت شرایط و اوضاع خاص و متأثر از پارادایمهای سیاست جهانی، منطقهای و همزمان ضرورتهای ناشی از وضعیت سیاسی موجود شکل میگیرند، بطوری که این احزاب در جریان پروسهای طبیعی مراحل تکوین و اعلام موجودیت و گسترش فعالیت خود را طی میکنند.
مولفه دوم پایگاه اجتماعی این احزاب در میان آحاد جامعه و محیط پیدایش و رشد آنهاست. مولفهای که بدون آن، موضوعیت وجودی یک حزب سیاسی به کلی زیر سوال میرود.
در واقع، تنوع ساختاری مستلزم برخورداری زيرسيستمها از استقلال نسبی است. فقـط در اين شرايط است كه مردم و گروههای مختلف فرهنگی، سياسی، اجتمـاعی و اقتصـادی میتوانند مشاركت داشته باشند و سهمی از اراده و پیگیری خواستهها را به خود اختصاص دهند. در غيـر ايـن صورت، نهادهايی چون احزاب سياسی به جای آنكه جزو ساختارهای جامعهی مدنی باشند، عملاً به صورت ساختارهای فرمایشی و ساختگی درخواهند آمد و بـه مجـری تصـميمات جریانهای عقیم و نيـز بازوی مخرب آن تبديل میشوند كه ايـن مسـاله در مجمـوع، شـكلگيـری توسعهی سياسی به معنای مشاركت افراد جامعه در فرايندهای سياسی را مختل میكند.
احزاب سياسی در ساخت نهاد جديد سياسی یا میدان مبارزات رهاییبخش، نمیتوانند معلول هر جریان سياسی باشـند و فقط در شرايطی كه جریانات سياسی از مشخصههای لازم و متناسب با اين نهاد مدنی برخوردار باشد، میتوان اميدوار بود كه زمينه برای ظهور و شكوفايی احزاب مستقل و اصیل فـراهم آمـده اسـت.
مسالهی اصلی در الگوی تحليل سيستمی شيوهی تكوين، استحكام، اسـتمرار، تحـول و زوال احزاب سياسی است. آنچه به بحث احزاب مربوط میشود اين است كـه، بـر اسـاس ايـن الگو حزب سیاسی یک ساختار دارد و از طريق خروجیها در محيط اثر میگذارد و خروجیها در محيط با دادهها و عناصر يا جریانات و احزاب ديگر برخورد میكننـد و محـيط تـأثيرات خود را از طريق ورودیها بـه حزب منتقـل مـیكنـد. محـيط از طريـق تقاضـاها و حمايتها به حزب واكنش نشان میدهـد. عنصر مهمی كه در اينجا وظيفهی بيان اين تقاضاها و حمايتها و تبديل آنها به سياست را بر عهده دارد، تودههای مردمی است که در مقام پشتیبان و منشا جایگاه اجتماعی احزاب عمل میکنند كه در ميـان آنهـا نقـش خود احزاب و چرایی و ماهیت آنها در تثبیت این حمایتها از همه مهمتر است.
احزاب در واقع به منزلهی سيستمی فرعـی از سيسـتم اصـلی گرایشات سياسی مردم و نظام اجتماعی نقش مهمی در بحث مشاركت سياسی افراد ايفا میكنند. اين روند تبديل حمايتها و تقاضاها از سوی محيط به تصميم و كنش حزب سياسـی از سه مرحلهی اصلی تشكيل ميشود: ابتدا پيوند، يعنی تنظيم و برقراری رابطهی بين تقاضاهايی كه از سوی گروههای اجتماعی عنوان میشود، سپس تجميع اين خواستهها بـا احـزاب بـه منظور همگونكردن و هماهنگكردن تقاضاهای پراكنده و خام در قالب گزينههای تركيبـی و بالاخره، قاعدهسازی بر پايهی دو فرايند قبلی؛ اين نقش در واقع احزاب را به حلقـهی رابطـهی بين جامعه و حزب تبديل میكند.
اهمیت موضوع زمانی آشکارتر میشود که جامعه هدف، نه جامعهای تحت حاکمیت دمکراتیک، بلکه جامعهای استبداد زده باشد که اصولا اصلی ترین عامل ماندگاری و پایایی احزاب، پشتیبانی مردمی و پایگاه اجتماعی آنهاست.
اعلام تشکیل حزبی موسوم به ” ایرانیان کُرد میهن پرست” توسط افرادی بدون پیشینه سیاسی و مقبولیت عامه که حتی برخی از آنها نیز فاقد نام و سابقه درخشانی هستند، پرسشهای بسیاری را در مورد این حزب دستساخته و فرمایشی در اذهان متبادر میسازد. حزبی که اصولا فاقد تمام ویژگیها و مولفههای یک حزب سیاسی مستقل است.
موجسواری جریان سلطنتطلب افراطی که طی سالیان طولانی استیلای جمهوری اسلامی، برخلاف احزاب ریشهدار و دارای جایگاه اجتماعی، کمترین نقش تعیینکنندهای در هدایت و مشارکت در مبارزات آزادیخواهانه نداشتهاند و کمترین هزینه انسانی و سیاسی را پرداختهاند، پس از به اوج رسیدن انقلاب ژینا به سرعت افزایش یافت که آخرین اقدام آنها تاسیس چنین حزب فوری و غیرمردمی بود که فاقد پایگاه و حمایت مردمی مستقل بوده و هدف آن تکرار تاریخیٍ توسعهنیافتگی سیاسی در ایران آینده خواهد بود؛ انحرافی در مسیر تخریب جنبش عظیم زن-زندگی- آزدی.
جنبش مترقی زن-زندگی-آزادی که نافی تمام روابط قدرت ناعادلانه، آمرانه و فرقهای بود. پر واضح است که این عوامل خود سرمنشا تمام تبعیضات تاریخی بودهاند. تبعیضاتی که باعث اتحاد طیفها گروههای وسیعی چون زنان، کارگران، دانشجویان و ملیتهای تحت ستم شد.
اما چرا از میان ملیتهای ایران، کوردها را انتخاب کردند؟
چنین انتخابی بی دلیل نیست، چرا که کوردستان، نقطهی آغاز و سنگر مقاومت در انقلاب اخیر بود. آنها به خوبی از پتاسیل اجتماعی، سیاسی و مبارزاتی مردم این منطقه از ایران و نقش احزاب ریشهدار کورد و توانایی این احزاب در سازماندهی و مدیریت اعتراضات آگاهی دارند. وجود این نیروها را خطری برای قدرت فراگیر فرضی خود در آینده میدانند.
آنها راهی را رفتند که قبلا جمهوری اسلامی با ایجاد نیرویی از مزدوران محلی به نام “پیشمرگان مسلمان کُرد” تجربه کرده بود. کسانی که بر ضد منافع و خواست مردم کوردستان سلاح بر دست گرفتند و همراه با پاسداران در کشتار مردم کوردستان از هیچ جنایتی فروگذار نکردند.
بی گمان این اقدام سلطنتطلبان (فرصتطلبان) افراطی نیز راه به جایی نخواهد برد، چرا که در عصر حاضر که عصر انتشار آگاهی است همگان و خصوصا مردم کوردستان بر نیت واقعی و مخرب آنها و اراده معطوف به قدرتشان (به هر روش و وسیله ممکن) کاملا واقف هستند. قطعا آینده سرنوشت چنین تلاشهای عقیم و تفرقهافکنانهای را نشان خواهد داد.