اولین دیدار و دومین و آخرین دیدار با کاک محمد حسین کریمی
دیدار اول: اواسط بهمن ماە ٥٧ بود که جنازە رئوف کریمی را از تهران که به طرز مشکوکی بە قتل رسیدە بود، به سقز بازگرداندند. منزل ما زیاد از مسجد جامح دور نبود. خود را به مسجد رساندم. جنازە در وسط مسجد قرار داشت و تعدادی از دوستان رئوف، زندەیادان کامیل عدنانی، زاهد برازنده، صدیق کعبی، رسول کریمی برادر رئوف و دو سە نفر دیگر خود را بر تابوت کشیدە و گریە می کردند. یک نفر قد بلند، خوش چهرە، کاپشنی امریکایی و لباس کردی باوقاری به تن، یکی یکی دوستان رئوف را از تابوت جدا می کرد و آنان را دلنوایی می داد. پرسیدم این شخص کیست، گفتند او کاک محمد حسین کریمی برادر رئوف است. نامش مدتی بود در میان ماها کم سن و سال تر هم مطرح شدە بود. می گفتند در عراق و در صفوف کومەلە کردستان عراق است. شوق دیدار او را داشتیم.
دیدار دوم: چند روز بعد پخش شد که قرار است کاک محمد حسین به مناسب ١٩ بهم سالروز سیاهکل سخنرانی کند. روز ١٩ بهمن در سالن دبیرستان سعدی آمادە شدیم. سالن به تمامی پر بود. کاک محمد حسین آغاز به سخن کرد. او گفت قرار بود در بارە سیاهکل سخن بگویم اما لازم است در بارە تحولات جاری و چشم انداز آن بحث کنیم. سخنانی پخت، منسجم و به گونەای که سئولات زیادی در ذهن مطرح بود و او یکی یکی به آنان پاسخ می گفت. با این سخنرانی کاک محمد حسین خود را به عنوان اتوریتە سیاسی و فکری آن ایام تثبیت کرد.
دیدار پایانی: شب ۲۲ بهمن که مردم سقز در تدارک حملە به شهربانی بودبد. من در جلو حمام فیروزە ایستادە بودم کاک یحیی خاتونی و کاک محمد حسین را دیدم که با هم بگو و مگو داشتند، کاک یحیی مانع از نزدیک شدن کاک محمد حسین به شهربانی را داشت. اما کاک محمد حسین پیش رفت و طولی نکشید که زخمی شد و روز ۲٦ بهمن به نام او و به نام کومەله ثبت شد.
روز ٢٢ بهمن ماە زخمی شد و روز ٢٦ بهمن ماە جان باخت. همین حضور بسیار بسیار کوتاە اما پرثمر بود که پس از ٣٦ سال کماکان غم از دست دادنش “تازە” است.
در آستانه نقش اجتماعی عظیم کومەلە و فرصت و دوران طلایی کمیاب که برای جنبش چپ و سوسیالیستی کردستان خلق شدە بود، از دست دادن یکی از باهوشترین و آگاەترین کادرهایش خسارت بزرگی بود.
نامش، یادش، راهش، اهدافش و ارمانهایش را زندە نگە بداریم