نگاهی بە آمیختگی جنبش ملی کردها با ایدئولوژیهای سیاسی
(بخش اول)
در طول تاریخ و ظهور جنبشهای ملی، درهم آمیختگی و ترکیب این جنبشها با ایدئولوژیهای سیاسی روز یکی از ویژگیهای رایج و تأثیرگذار در تاریخ جنبشهای اجتماعی بودەاست. این روند، بهویژه زمانی که ملتها برای دستیابی به حقوق سیاسی، فرهنگی و اجتماعی خود تلاش و مبارزە بودەاند، اهمیتی مضاعف پیدا کردە است. در چنین شرایطی، رابطە ایدئولوژیها با خواست و مطالبات جنبشها و رابطە خواست جنبشها با ایدئولوژیها از یک سو به عنوان ابزاری برای تقویت هویت و هدفگذاری جنبشها عمل میکنند و از سوی دیگر وسیلهای برای جلب حمایت داخلی و خارجی، سازماندهی نیروها و مشروعیتبخشی به خواستهها و به چالش کشیدن سیستمهای سیاسی موجود و مقابله با سلطهگران بوده بودە است.
در قرن نوزدهم، بسیاری از جنبشهای ملی در اروپا و آمریکای لاتین از ایدئولوژیهای ناسیونالیسم و لیبرالیسم بهره بردند. این جنبشها به دنبال آزادی از سلطههای خارجی یا استبداد داخلی بودند و در عین حال بر ارزشهای آزادی، حقوق بشر و استقلال تأکید داشتند. برای مثال؛ جنبشهای استقلال در آمریکای لاتین اشخاصی مانند سایمون بولیوار در ونزوئلا و خوسه مارتی در کوبا از ایدئولوژیهای لیبرالیسم و ناسیونالیسم بهره میبردند. این ایدئولوژیها به آنها کمک کرد تا جنبشهای ضد استعمار را علیه سلطهگریهای اسپانیا و پرتغال رهبری کنند.
یا جنبشهای ناسیونالیستی در اروپا: جنبشهای ناسیونالیستی در کشورهای مختلف اروپایی مانند ایتالیا و آلمان در قرن نوزدهم از ایدئولوژیهای ناسیونالیسم رمانتیک (Romantic Nationalism) بهره گرفتند تا ملتهای جدیدی شکل دهند و مرزهای سیاسی را بازتعریف کنند. این جنبشها از آرمانهای آزادیخواهی و استقلال ملی استفاده کردند تا زیر ساختهای جدیدی برای دولتهای ملی خود بنا کنند.
در قرن بیستم نیز جنبشهای ضد استعمار در آفریقا و آسیا غالباً از ایدئولوژیهای سوسیالیسم، کمونیسم و ناسیونالیسم استفاده کردند تا علیه استعمارگریهای کشورهای اروپایی و در برخی موارد، سلطهگری داخلی مبارزه کنند.
جنبشهای استقلال در هند: در هند، مهاتما گاندی از ایدئولوژیهای غیر خشونت و ناسیونالیسم هندوی بهره برد تا مبارزهای مسالمتآمیز علیه استعمار بریتانیا به راه اندازد. در حالی که گاندی رویکردی ضد خشونت داشت، برخی از گروهها مانند کنگره ملی هند از ایدئولوژیهای سوسیالیستی و چپگرایانه برای دستیابی به اهداف اجتماعی و اقتصادی استفاده کردند.
جنبشهای استقلال در آفریقا: در بسیاری از کشورهای آفریقایی، رهبران مانند جمال عبدالناصر در مصر و پاتریس لومومبا در کنگو از ایدئولوژیهای سوسیالیستی و کمونیستی بهره بردند. این ایدئولوژیها به جنبشهای ضد استعمار کمک کرد تا با استفاده از انقلابهای اجتماعی، استقلال سیاسی از قدرتهای استعمارگر مانند بریتانیا، فرانسه و بلژیک را کسب کنند.
در دهههای اول قرن بیستم، جنبشهای ملی در بسیاری از نقاط جهان از ایدئولوژیهای کمونیسم و سوسیالیسم برای رسیدن به استقلال و عدالت اجتماعی استفاده کردند. بسیاری از این جنبشها تحت تأثیر انقلابهای روسیه و چین قرار گرفتند.
انقلاب بلشویکی در روسیه: یکی از بزرگترین نمونههای استفاده از ایدئولوژی کمونیستی در مبارزات ملی، انقلاب بلشویکی در روسیه است که در سال ۱۹۱۷ به وقوع پیوست. این انقلاب که توسط ولادیمیر لنین و حزب بلشویک رهبری میشد، نه تنها یک انقلاب اجتماعی بود بلکه جنبشهای ضد امپریالیستی در سراسر جهان را تحت تأثیر قرار داد.
جنبشهای استقلال در ویتنام و چین: در چین، ماو تسهتونگ با استفاده از ایدئولوژی کمونیستی، انقلاب فرهنگی و مبارزات ضد امپریالیستی را پیش برد و در ویتنام، هوچی مین از ایدئولوژی کمونیستی برای مبارزه با استعمار فرانسه و سپس سلطهگری آمریکا استفاده کرد.
در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، بسیاری از جنبشهای ملی از ایدئولوژیهای دموکراسی و حقوق بشر بهره بردند. این جنبشها به ویژه در کشورهای کمونیستی و دیکتاتوریهای شرق اروپا و آمریکای لاتین شکل گرفتند و خواستار دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی بودند.
جنبشهای دموکراتیک در اروپای شرقی: با فروپاشی بلوک شرق و اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از کشورهای اروپای شرقی نظیر لهستان و چکسلواکی از ایدئولوژیهای دموکراسی لیبرال برای رهایی از رژیمهای کمونیستی و استبدادی استفاده کردند. جنبش همبستگی در لهستان تحت رهبری لِخ والسا از ایدئولوژیهای دموکراتیک و حقوق بشر برای مبارزه با رژیم کمونیستی و استقلال ملی بهره برد.
جنبشهای دموکراتیک در آمریکای لاتین: در آمریکای لاتین، جنبشهای دموکراتیک مانند جنبش دموکراتیک در شیلی و مبارزات مردمی در نیکاراگوئه از ایدئولوژیهای دموکراتیک و حقوق بشر برای مقابله با دیکتاتوریها و سیستمهای استبدادی بهره بردند.
در دوران جنگ سرد، بسیاری از جنبشهای ملی و استقلالطلبی از دو بلوک اصلی شرق کمونیستی و غرب لیبرال استفاده میکردند تا منافع خود را تأمین کنند.
جنبشهای ملی در آفریقا و آسیا: در این دوران، جنبشهای ملی در کشورهای مختلفی مانند الجزایر، آنگولا و موزامبیک از ایدئولوژیهای کمونیستی برای مبارزه با استعمارگران غربی و استبدادهای داخلی استفاده کردند. در مقابل، برخی از جنبشها مانند جنبشهای استقلال در هند و پاکستان از ایدئولوژیهای دموکراتیک و لیبرالی برای مبارزه با استعمار و دستیابی به استقلال استفاده کردند.
در مجموع، جنبشهای ملی در طول تاریخ، بسته به شرایط سیاسی و اجتماعی خود، از ایدئولوژیهای مختلف برای پیشبرد اهدافشان بهره بردهاند. این ایدئولوژیها نهتنها به جنبشها کمک کردهاند تا در برابر قدرتهای استعمارگر یا دیکتاتوریهای داخلی مقاومت کنند، بلکه در بسیاری از موارد بهعنوان ابزاری برای ایجاد تغییرات ساختاری و رسیدن به آزادیهای سیاسی و اجتماعی نیز عمل کردهاند.
جنبش کردها و ایدئولوژیهای سیاسی
جنبشهای کُردها در ایران و سایر مناطق کُردنشین نیز از این قاعده مستثنی نبودهاند. آنها، با توجه به شرایط تاریخی و سیاسی خاص خود، در مقاطع مختلف زمانی با ایدئولوژیهای گوناگون ارتباط برقرار کردهاند. مارکسیسم، اسلامگرایی، لیبرالیسم و حتی سوسیالدموکراسی از جمله ایدئولوژیهایی بودهاند که در جنبشهای کُردی نفوذ داشتهاند. هر یک از این ایدئولوژیها به جنبشهای کُردی در عین اینکە کجفهمی ها و برداشتهای نادرستی از خواست و مطالبات ملیشان را دربر داشت، اما کمک کردند تا ابزارهایی برای بقا، گسترش و پیگیری مطالبات خود داشتە باشند.
بررسی این روند نشان میدهد که تلفیق با ایدئولوژیهای سیاسی، بخش مهمی از سازوکار جنبشهای کُردی برای انطباق با شرایط متغیر بوده است. این آمیختگی، علاوه بر افزایش پیچیدگی در اهداف و استراتژیهای جنبشها، به آنها امکان داده است تا در برابر فشارهای سیاسی، فرهنگی و نظامی بهتر مقاومت کنند و به عنوان بخشی از تاریخ پویای مبارزات ملی کُردها شناخته شوند.
در تاریخ معاصر کردهای و از ایدئولوژیهای سیاسی روز استفادە کردەاند در ادامە از نتایج و عواقب مثبت و منفی این درآمیختگی بین جنبش ملی کردستان و ایدئولوژیهای سیاسی روز بە اختصار پرداختە خواهد شد.
مارکسیسم
مارکسیسم بهعنوان یک سیستم فکری و سیاسی در سال ۱۸۴۸ با انتشار مانیفست حزب کمونیست نوشته مارکس و انگلس به جهان معرفی شد. این اثر نهتنها بهعنوان یکی از مهمترین متون مارکسیستی شناخته میشود، بلکه نقطه عطفی در تاریخ نظریات اجتماعی و سیاسی بهشمار میآید و در سال ١٨٦٤ تأسیس “اولین اینترناسیونال”_ سازمان بینالمللی کارگری و سوسیالیستی، با هدف هماهنگی و متحد کردن جنبشهای کارگری و انقلابی در سطح جهانی، توسط مارکس تأسیس شد. بە مارکسیسم بهعنوان یک ایدئولوژی در اروپا برای نخستین بار در نیمه دوم قرن نوزدهم بهطور رسمی شناخته شد و این ایدئولوژیە بە سراسر جهان گسترش یافت. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی، مارکسیسم و کمونیسم به عنوان ایدئولوژیهایی انقلابی و تأثیرگذار، نقش مهمی در الهامبخشی به جنبشهای رهاییبخش ملی ایفا کردند. مارکسیسم، که بر اصولی چون مبارزه طبقاتی، عدالت اجتماعی، انقلاب کارگری و نفی نظامهای سرمایهداری تأکید داشت، در بسیاری از نقاط جهان، از جمله خاورمیانه، به یکی از مهمترین ابزارهای فکری و عملی برای مبارزه علیه سرکوب و نابرابری تبدیل شد. جنبشهای کُردی در ایران و سایر مناطق کُردنشین نیز از این موج جهانی تأثیر پذیرفتند و مارکسیسم را به عنوان یک چارچوب نظری برای تحلیل شرایط اجتماعی و سیاسی و نیز برای پیشبرد اهداف خود برگزیدند.
در شرایطی که جوامع کُردی با تبعیض سیاسی، فرهنگی و اقتصادی گستردهای روبهرو بودند، مارکسیسم این امکان را به جنبشهای کُردی داد تا مسائل قومی و طبقاتی را در یک چارچوب نظری منسجم تحلیل کنند. حزبهایی مانند حزب دموکرات و کومله، با تلفیق آرمانهای مارکسیستی و مطالبات ملیگرایانه، کوشیدند تا گفتمانی ایجاد کنند که هم بر عدالت اجتماعی و هم بر حقوق قومی تأکید داشته باشد. این تلفیق به این احزاب اجازه داد تا حمایتهای وسیعتری را از میان طبقات مختلف جامعه کُرد، بهویژه کارگران، کشاورزان و اقشار فرودست، جلب کنند.
همچنین مارکسیسم به عنوان یک ایدئولوژی انقلابی، اهمیت زیادی به آموزش سیاسی و آگاهی طبقاتی میداد.
جنبشهای کُردی که از این ایدئولوژی بهره میبردند، برنامههای آموزشی گستردهای را برای افزایش آگاهی سیاسی اعضا و هواداران خود ترتیب دادند. مدارس سیاسی، جلسات بحث و تحلیل، و نشریات حزبی نقش مهمی در ارتقای سطح فکری و سازمانی این جنبشها ایفا کردند. این فعالیتها موجب شد که احزاب کُردی نه تنها به عنوان سازمانهای سیاسی بلکه به عنوان مراکز آموزش و روشنگری در میان جامعه کُرد شناخته شوند.
پیوند با شبکههای سراسری و بینالمللی چپگرا
یکی از مزایا و اهداف مهم پذیرش مارکسیسم توسط احزاب کُردی ایجاد پیوند با اشخاص، سازمان، احزاب و جریانات سراسری و بینالمللی چپ و مارکسیست بود. احزاب قدیمی و ریشەدار کردی مانند حزب کومەله کردستان ایران و حزب دموکرات کردستان ایران بهویژه به دنبال ایجاد ارتباط با جریانات و گروههای چپ و مارکسیستی ایرانی بودند تا بتوانند در برابر رژیمهای پادشاهی و اسلامی به یک اتحاد استراتژیک دست یابند. این ارتباطات حتی از قالب همپیمانیهای محلی و منطقهای فراتر رفت. در این راستا، حزب دمکرات کردستان ایران در مرحلەای بە عنوان شاخصە کردستانی حزب تودە فعالیت داشت و حزب کومەلە کردستان ایران هم در نتیجە تعامل و نزدیکی با سازمانها و جریانات چپگرا و مارکسیستی ایرانی منجر به تأسیس حزب کمونیست ایران شد. کە البتە هر دوی این پروژەها شسکت خوردند. از سوی دیگر، هرچند که پیوندهایی با سازمانهای بینالمللی چپگرا نیز وجود داشت، این ارتباطات بهطور عمده در قالب حمایتهای سیاسی در جهت تقویت مبارزات داخلی و منطقهای و حضور در تشکیل ائتلافهای جهانی چپ بود.
تأثیر بر سیاست داخلی و همگرایی طبقاتی
استفاده از گفتمان مارکسیستی موجب شد که جنبشهای کُردی بتوانند خواستههای ملیگرایانه خود را با مطالبات عدالتخواهانه طبقاتی ترکیب کنند. این امر باعث شد که مبارزات کُردی نه تنها به عنوان یک جنبش ملی و هویتی، بلکه به عنوان بخشی از یک مبارزه گستردهتر برای عدالت اجتماعی و رهایی از استثمار طبقاتی شناخته شود. این همگرایی طبقاتی به احزاب کُردی امکان داد تا از مرزهای اتنیکی عبور کنند و از حمایت اقشار دیگر جامعه ایران نیز بهرهمند شوند.
چالشها و محدودیتها
با وجود دستاوردهای قابلتوجه، آمیختگی جنبشهای کُردی با مارکسیسم نیز چالشها و محدودیتهایی به همراه داشت. یکی از این چالشها، مواجهه با مخالفتهای داخلی و خارجی بود. بسیاری از نیروهای محافظهکار در جوامع کُرد، به دلیل گرایشهای مذهبی و سنتی، با پذیرش مارکسیسم به عنوان یک ایدئولوژی بیخدا و غیردینی مشکل داشتند. در سطح بینالمللی نیز، درگیریهای میان بلوکهای شرق و غرب و حمایت برخی دولتها از ایدئولوژیهای متضاد، گاه جنبشهای کُردی را در موقعیتهای دشوار دیپلماتیک قرار میداد.
ادامە دارد…